بی همگان

چه رنجی ست لذت ها را تنها بردن
و چه زشت است زیبایی را تنها دیدن
و چه بدبختی آزار دهنده ای ست تنها خوشبخت بودن
"علی شریعتی"

۱۵ مطلب در دی ۱۳۹۱ ثبت شده است

هو

-

البت امیر خان تو این قضیه تقصیراتی نبود، نیگای دختره، عینهو دریبل‌شوتای سلطان، گلش ردخور نداشت، یه‌وقت می‌گفتن علی‌آقا رو یه دسمال کاغذی یازده تا بازیکن آبی رو هولولو. گاهی وقتا پیش میاد آدم نمی‌فهمه از کجاش خورده، وقتی علی‌آقا توپو چِسبوند به تور آبیا، من خودم پشت دربازه واستاده بودم، ناصرخان اصلاً نفهمید توپ از کجاش رد شد تو بمیری...

چه کسی امیر را کشت - خسرو شکیبایی(کریم)

۱۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۱ ، ۱۷:۰۵
بی‌ همگان

هو

-

 

: چشمات اذیتت میکنه؟

- نه.

: ولی پدر منو دراورده!

 

 

۸ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۱ ، ۱۹:۱۴
بی‌ همگان

هو

-

خسته و خواب آلود و مجبور نشسته باشم پای کتابی که فردا امتحانش را دارم. و هی توی دلم به خودم فحش بدهم که چرا تازه امشب آمدم سراغ کتاب و چطور می توانم پاس ش کنم و کلافه با کلمه های غریبش سر و کله بزنم که بیصدا و ناگهان با یک لبخند روح افزا و عاشق کُش از در وارد بشوی و دلم را طوری بلرزانی که هیچ چیز جز آغوشت آرام ش نکند.. آرامم نکند چیزی، مگر نگاه گرم و سردی دستانت که نشان از طی مسیری دارد که تو را به دیدنم آورده.

با شنیدن صدایت همه در بروند، خستگی هایم. و وقتی بدرقه ات کنم، احساس خوشبختی و آرامش بغلم کند و روی صندلی بنشاندم و سرگرمم کند به درس. به یارای دلگرمی ای که تو هدیه ام دادی.

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۱ ، ۲۳:۱۱
بی‌ همگان

هو

-

 

یه روز رفتم نونوایی
نونوا گفت هر کسی اومد
بگو پشت سرت وا نسه،
نون نمی رسه
منم هر کی اومد..
گفتم بیا جلوی من واسا
پشت سرم نون نمی رسه...

۷ نظر موافقین ۶ مخالفین ۱ ۲۰ دی ۹۱ ، ۲۳:۴۱
بی‌ همگان

هو

-

 

----

بودن یا نبودن، مسئله ای نیست!

پنجشنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۰، ۰۲:۲۳ ب.ظ

هو

_______

خیلی که حالم خوش باشد،می نشینم جلوی بخاری، تا در نبودت پشتم به بخاری گرم باشد! جزوه ی نظریه های جامعه شناسی ِ جورج ریترز (این آینه ی دق!) را میگذارم مقابل چشمانم. و «دو خط موازی» را از فایل موسیقی موبایلم انتخاب میکنم و میگذارم روی تکرار که همین طور ساعت ها برای م بخواند و به یادم بیاورد که همیشه اتفاقی که من خواهانش هستم،نخواهد افتاد.

هربار که به حال ِ یلدای ِ «اینجا بدون من» فکر میکنم، خنده م میگیره! (حتما اگر بفهمی، میگی تو هیچی از عشق حالیت نیس. راس میگی.)

----

 

 

{ شکلک لبخند زدن به افکار احمقانه ی گذشته. لبخند زدن به چیزهایی هست که نمی دانی. لبخند زدن به اتفاقات خوب ِ آینده که از آمدن شان بی خبری. }

 

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۱ ، ۲۳:۳۰
بی‌ همگان

هو

-

خبرهایی شنیدم و یا شاید شنیده باشید مبنی بر جایگزین شدن کتاب ِ سبک زندگی به جای «جمعیت و تنظیم خانواده».

بعد حالا یک زوجی مثل ما که احسان «تنظیم خانواده» با سیاست های کنترل جمعیت را پاس کرده و من در ترم های آینده باید اون کتاب جدیده رو بخونم - با خط مشی ای کاملا متفاوت با کتاب قبلی - ، تکلیف مون چیه واقعا؟!

اصن کی جوابگوی این دوگانگی ارزش هاست آیا؟! این چه وعضشه؟!

۱۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۱۸ دی ۹۱ ، ۱۷:۰۵
بی‌ همگان

هو

-

شب های امتحان سال گذشته کجا و این شب های امتحان کجا؟

آن درس نخواندن ها کجا و این درس نخواندن ها کجا؟

اصلا من کجا و اینجا کجا؟!

موافقین ۳ مخالفین ۱ ۱۷ دی ۹۱ ، ۲۳:۱۷
بی‌ همگان

هو

-

هاردی: فردا دم آفتاب اعدام مون میکنن.

لورل: کاش فردا ابری باشه.

 

 

 

- کاش فردا ابری باشه -

۷ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۱ ، ۱۴:۰۱
بی‌ همگان

هو

-

بالاخره متقاعد شدم که خودم را و حرف هایم را از بند ِ پوسیده ی جناب شیرازی  رهایی بدهم. و به جایی بیایم که حس کنم در این محیط شخصیت و گفته های من مورد احترام واقع می شود.

 

 

- لازم به ذکره که زین پس هر وبلاگی از هر سروری در اینجا لینک میشود جز بلاگفا.

موافقین ۵ مخالفین ۱ ۱۶ دی ۹۱ ، ۱۲:۵۴
بی‌ همگان

هو

-

منزه است خالقی که او را در زمستان این شهر کاشته آن طور که باید باشد. و "مست" دقیق‌ترین واژه است برای من ِ رو به رویش. تا اقرار کنم که هر سال از آمدن بهار به خاطر بی نرگسی‌اش دلم گرفته.
خدایی که می‌گویند، باید حسی باشد شبیه نرگس...

«مَعَ» - محمدهادی علی بابایی -

۸ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۱ ، ۱۶:۵۲
بی‌ همگان