بی همگان

چه رنجی ست لذت ها را تنها بردن
و چه زشت است زیبایی را تنها دیدن
و چه بدبختی آزار دهنده ای ست تنها خوشبخت بودن
"علی شریعتی"

چه دنیای بزرگی شده*

دوشنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۰، ۱۲:۲۰ ب.ظ
هو

_________

ایستاده بودم جلوی آیینه و به شال گردنم ابراز عشق می کردم! داشتم بهش می گفتم که چقد دوسش دارم.نه به عنوان یه شال گردن!یه چیزی فراتر از این حرفا. که هیشکی نمیفهمه چه حسیه.

نگاهمو دورتر از خودم بردم از توی آیینه، محمد داشت با تعجب بهم نگاه می کرد. داشت می خندید. گفت: دیوونه ای!


تا چشم کار می کند؛ جای تو خالی ست...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۱۱/۲۴
بی‌ همگان

نظرات  (۴۹)

اما به نَظَر ِ مَن دیوانه گی نیست !
پاسخ:
نظر منم همینه.
سلام
پروانگی است! نه دیوانگی!!!
یا علی
بله خب! ما هم به خیلی از وسایلمون ابراز عشق می کنیم گاهی! انقدر که بقیه بهمون هشدار میدن بسه باو! یهویی دیدی اون دنیا با این محضور شدی آبروت رفتا!!!
ما دیوونه ها هممون کارامون عاقلانه است!!!!!
آدم وقتی تو آینه نگاه می کنه، می گه خدای من! زیباتر از من هم وجود داره ؟
در ضمن، نگاه زیاد تو آینه آدم رو دیوونه می کنه! برا شما بعید می دونم تأثیر داشته باشه
یک بر یک!!!
۲۴ بهمن ۹۰ ، ۱۵:۴۸ یک پسر نسبتاً معتقد
هه!
من به لیوانم واقعا وابسته بودم .
یادته وقتی شکست بم چی گفتی؟!!!
ازون به بعد لیوانم رو که مایه ی حیات رو توش میخورم
دوستدارم،
که اگه شکست
اگه نبود
بتونم بازم دوسش داشته باشم.
جسارتا با محمد موافقم
به پای هم پیر بشید ایشالا :)

خیلی بده حواست نباشه و جلوی آینه در حال ادا اطوار باشی و یکی ببینتت
پاسخ:
حالا البته اینی که به من گفت دیوونه خودشم دست کمی نداره!
بسم الله

برعکس می‌گردم طواف خانه‌ات را
دیوانه ها آدم به آدم فرق دارند
آخه شال گردن هم شد آدم ؟
۲۴ بهمن ۹۰ ، ۲۰:۴۴ زهرا رجایی
حالا چرا جلوی آینه؟
همینطوری همون موقع حسش اومد؟
یا چون جلوی آینه با خودت دیدی ش ابراز عشق کردی؟
در صورت دوم
اصلا عشقی در کار نبوده و نیس
پاسخ:
یعنی در این حد!
چه دنیای بزرگی شده...!
تا چشم کار می کند، جای تو خالیست....!!!
محمد دیر فهمید! من خیلی وقته که میدونم..!
۲۵ بهمن ۹۰ ، ۱۰:۱۴ آشیـــــــل
راست میگه بنده خدا!
پاسخ:
من دیوونه.
به نظر من این آقا محمد باید خیلی آدم خوشبختی باشه که شما...
پاسخ:
[پوزخند]
شنیدن فرض محال مازیار فلاحی اذیتم میکنه.
دو نقطه بعداز است یعنی چی زهره، یعنی پر از حرف یا پر از خاطره؟!!!

جالبه
ملت خوشحالنا! میفهمی که برای کدوم کامنت میگم!
پاسخ:
بذار خوشحال باشن!
۲۵ بهمن ۹۰ ، ۲۱:۰۲ زهرا رجایی
خب حالا یه بحث دیگه
مگه برای دیدن عشقت نیاز به آینه وجود داره؟
تو به عشقت علم حضوری داری...
و نیاز به هیچ تصویری نداری

اصلا از اول هم همین منظورم بود
ولی تبدیل شد به اون کامنت
که منظور من نبود
ولی مطمئن بودم همون منظوری که منظور من نبوده رو می رسونه
همونی که تو گرفتی
پاسخ:
(بعدا علیه ت استفاده میشه این حرفت!)
۲۵ بهمن ۹۰ ، ۲۳:۰۲ زهرا رجایی
زهره
به منم میگن!
۲۶ بهمن ۹۰ ، ۱۳:۲۶ زهرا رجایی
آره میدونستم
که دقیقا میتونه علیه م استفاده بشه
ولی خب...
مهم اینه که من دلم تنگه
...
و بغض لعنتی گنده ای اینجامه...
و میدونی
و
...
۲۶ بهمن ۹۰ ، ۱۶:۵۷ مهدیه بانو
دیوانگیست زمانی که کسی برای ابزار عشق وجود داشته باشد و تو به شی این چنین ابراز عشق کنی

البته این ادری وری های خط بالا رو تحویل نگیر به خودم باشه جواب میدادم دیوونه خودتی
اونوقت شال گردنه جوابم میداد یا فقط گوش میکرد ؟!
ما را مددی...
روشن باشید و روشن بمانید...
سلام و یا حق!!!
۲۸ بهمن ۹۰ ، ۱۳:۰۰ زهرا رجایی
زهره...
کجایی؟
چرا نیستی؟
نگرانم...
پاسخ:
شرمنده م . دیگه تا بتونم از این غلطا نمیکنم.
زهره دلم یه ذره اس برات
از جلوی اینه بیاین بشینین پشت کامپیوتر یه پست جدید بذارین بابا جون.
شال گردن می تواند گاهی مثل رگ گردن شود!
گاهی البته!

نمیگی چته نه؟ باید به زور متوسل شم؟
پاسخ:
اگر درمون داری،درد بگم..
من مؤمنم به بودنتــــ...

عاشقشم به صورت عجیبـــ!!!
۲۹ بهمن ۹۰ ، ۱۹:۵۹ بادبادک باز
آدم بعضی وقتا با همه چی حرف می زنه
سلام

الان یا باید شال گردنه تموم شده باشه یا خود شما از بس که قربونش رفتید!
یادم میاد اینجا کامنت گذاشتم !!!!
۳۰ بهمن ۹۰ ، ۱۹:۳۳ زهرا رجایی
تو که نیستی همه چیز با من غریبی می کنه...
۰۱ اسفند ۹۰ ، ۱۹:۲۵ آشیـــــــــــل
اه
کجایی پس؟
بعد از شنیدن آهنگ وبلاگی حالم گرفته شد
چیزهایی رو فهمیدم که باور نکرده بودم
زهره دعا میکنم اونجایی که سیر میکنی بهتر از اتفاقایی که افتاده باشه
پاسخ:
بگو منم برم گوش کنم.شاید یه چیزایی فهمیدم!
۰۱ اسفند ۹۰ ، ۲۲:۴۰ زهرا رجایی
دوباره برمی گردی به وبلاگ لعنتی ات...
بدجوری دلتنگ همه چی ام زهره
هی میام اینجا می بینم
...
ما که شال نداریم...
ما چا روز نباشیم برامون آگهی ترحیم میزنن اونوخت بعضیا یوهو به طرز مشکوکی ناپدید میشن هیشکیم هیچی نمیگه!
پاسخ:
ما که مث شما آدم مهمی نیستیم!
۰۳ اسفند ۹۰ ، ۰۸:۵۹ زهرا(رها)‏
بی همگان به سر شود
بی تو سحر نمی شود
...
سحری دل انگیز دلم میخواهد
سلام

این تغییرات نشانه خوبی باید باشه!
پاسخ:
دیگه یه سره شده..
واااااااااااااااا
بهم برخورد
چرا مثعلن کامنت منو تایید نکردی و جواب ندادی خانوم ؟
البته خب وبلاگته اختیارشو داری
نمیدونم چی فک کردی باخودت! لابد فک کردی دارم از رو قرض خاصی میپرسم
نه جانم منم مثه خودت ی دخترم ک دارم تو این رشته تحصیل میکنم بااین تفاوت که من آخرای کارشناسی ام شما اواسط
محض اطلاع خودم پرسیدم حالا حال نکردی نگفتی دیگه چیکارت کنم
۰۳ اسفند ۹۰ ، ۲۲:۱۶ زهرا رجایی
دوست دارم...
میدونی
میفهمی
و خوب میخوامت
۰۳ اسفند ۹۰ ، ۲۳:۱۶ آنتی بیوتیک
حالا شالت چه رنگی هست؟؟
پاسخ:
سیــــاه ِ سیاه
سلام

:|
چرا اعصابم دارم اتفاقا.میخری؟
بابا چرا سوال پرسیدم جونه خودم!
پاسخ:
خب دوباره بپرس.
باعشه دوباره می پرسم
اوووم اینکه پژوهشگری علوم اجتماعی از بهترین شاخه های جامعه شناسی تو مقطع کارشناسی هست و ک حرفی درش نیس
میخوام بدونم شما ک پژوهشگری رو انجام میدی(حالا یا حرفه ای یا نیمه حرفه ای) منبعث از رشته است یا نه عملا خیلی کنش عمیقی فی ما بینشونم نیس
دوم اینکه یک پژوهشگر دقیقا چیکا میکنه؟
پاسخ:
یه ایمیلی چیزی بده.بحث کنیم هروقت شد.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">