بی همگان
__________
هر مکان خاصی، آدم و همراه ِ خاصی هم می طلبد.
مثلا با دوستی باید سینما رفت با دیگری انجمن شعر.
با یکی پارک و با یکی دیگر کافه.
حرم هم آدم ِ خودش را می خواهد.
البته جاهایی هم هست که باید تنها بود. من به ندرت کسی را برای رفتن به جمکران دعوت می کنم به همراهی. چون ترجیح میدهم تنها باشم.
دوستانم را سرند کردم و می دانم که برای کجا باید با کدام شان باشم.
اما دقت که می کنم، تا به حال از طرف دیگران، برای هرجایی پیشنهاد داشته ام. بیشتر که دقت می کنم، همیشه اگر مانعی نداشته باشم، همه ی پیشنهاد ها را می پذیرم. سازگاری با محیط و آدم ها، ویژگی مهمی ست که دوستانم فکر می کنند من دارم. اما حالا بعد از سال ها همیشه در دسترس بودن، به این رسیدم که نباید خیلی هم انعطاف داشت. باید کمی هم طاقچه بالا گذاشت.! باید گاهی بی معرفتی کرد، گرچه بی معرفت نباشی. باید گاهی نبود. که حالا که دلت تنگ ِ خاطره بازی و جمع های صمیمی ِ آن هاست، همه برایت پرمشغله و غیرقابل دسترس نباشند..
- اینجا کویر داغ و نمک زار شور نیست/ما روبروی پهنه ی دریا نشسته ایم
شب میلاد بانو،هیچ چیز مهم نیست.حتی عمیق ترین دردها.
سخن از زبان ما می گویید.
یا علی