...
دوشنبه, ۲۷ تیر ۱۳۹۰، ۰۲:۰۶ ب.ظ
هو
_________
رفتم داخل مغازه کتابفروشی(روزنامه هم داره)، داشتم قفسه ها رو نگاه می کردم، صدای اخبار که از تلویزیون پخش می شد، توجه م رو جلب کرد.
حمید محمدی بود.گفت روح الله داداشی که سابقه ی قهرمانی در ... در کرج به دست فردی ناشناس کشته شد!
چشمام گرد شد! به اطرافم نگاه کردم، دیدم بقیه آدما با این که شنیدن چی گفته اما طبیعین!
با چهره ای متعجب رفتم سمت علی(فروشنده) که بهش پول رو بدم، نگام که کرد، گفت چیزی شده؟
گفتم شنیدید چی گفت؟
پرسید:چی؟
_میگه روح الله داداشی رو کشتن!
با خونسردی تمام گفت: آره شنیدم. خب پیش میاد دیگه.!!!
وقتی اینطوری آروم و بی خیال اینو گفت اینقدر حالم بد شد که دیگه اصلا نتونستم چیزی بگم.. حساب کردم و اومدم بیرون.
هنوز سرم داغه.
چرا ما اینجوری شدیم..
۹۰/۰۴/۲۷
آره خدا رحمتش کنه ... مردم ما کلن بی رگ شدن حالا من هی می گم شما هی باور نکنین !