بی همگان

چه رنجی ست لذت ها را تنها بردن
و چه زشت است زیبایی را تنها دیدن
و چه بدبختی آزار دهنده ای ست تنها خوشبخت بودن
"علی شریعتی"

دستکش مخملی روی دست چُدنی!!!

پنجشنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۰، ۰۹:۳۸ ب.ظ
هو

________

اتفاق جالب و هیجان انگیزی ست که دوست مجازی ات را که تا قبل از این دنیا، هیچ ربطی به تو نداشته و صرفا این وبلاگ بازی ها باعث آشنایی تان بوده، از نزدیک هم ببینی. احیانا قبل از دیدنش برای خودت تصوراتی هم داشته ای. توی ذهنت برایش قد و قواره و چهره ساخته ای.

امروز یک دوست ِ اصفهانی مهمان ِ من و زهرا بود. خب من خیلی تصور خاصی نداشتم.نه از چهره اش نه از تیپ و طرز رفتار و این ها. ولی دیدنش تجربه ی خیلی جالبی بود. گرچه بار اولم نبود که دوستان ِ مجازی ام را می دیدم. که تقریبا تا بحال همه ی بچه های همشهری را دیدم از دور و نزدیک. اما خب کسی از شهر دیگر بیاید اینجا و ببینی اش، جور دیگری ست. مخصوصا که اصفهانی هم باشد، که ما کلا به اصفهانی جماعت ارادت خاصی داریم!

چندمین نفری بود که بعد از دیدن و آشنا شدن از راهی غیر از نت، می گفت که اصلا فکر نمی کردم اینطور باشی! فکر میکردم بزرگتر باشی! فکر میکردم خیلی مذهبی تر باشی! اصلا فکر میکرم یک شکل دیگری باشی!!و از این حرف ها...

خلاصه که تا اینجا چیزی که دستگیرم شده، اینست که من آدم بسیار دورویی هستم!!، که من ِ مجازی ام با حقیقی تفاوت دارد! کم کم دارد از خودم بدم می آید.! این در حالی ست که همیشه حس کردم که خودم بودم.نه بیشتر نه کمتر. این را زهرا هم تایید میکند. که خوب مرا می شناسد. گرچه یک زهرای دیگری که مرا خوب تر می شناسد، حرف بقیه را تایید می کند!!


حالا این ها که مهم نیست.مهم همین ست که این دیدار واقعا حالم را خوب کرد. البته دیدارهای دیگری هم هست که خوشحال ترم می کند!!!

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۰/۱۱/۰۶
بی‌ همگان

نظرات  (۳۴)

دقیقن! منم همینجورم

حالا من کی بیام خوشحال ترت کنم؟
رفیق ِ اصفهانی کی بود؟طیبه سادات؟
پاسخ:
آره
دورویی...
پس هم دردیم!
البته اون تعبیر بالا همون واسه اوباما باشه بهتره!
پاسخ:
با این اوضاع خیلی فرقی با اوباما نداریم!
۰۶ بهمن ۹۰ ، ۲۲:۵۶ گیله مرد کوچک اندام ِ رویا پرداز!
إ
چه جالب
منم فردا یه دیدار دارم که حالمو عالی میکنه..
اصلن خوب نیست!طبق تجربه صدی نود پشیمون می کنه! آدم پیش خودش کلی تصور میکنه بعد که دوست چن ساله مجازیشو از نردیک مشاهده میکنه همه ش یه جا میریزه پایین! یهو میشه اینجوری البته آویزون تر!
حالا ایشالا بعدیا جزء 10 درصد باشند...
دی:
۰۶ بهمن ۹۰ ، ۲۳:۳۹ آنتی بیوتیک
چه جالب!!
.
چن روز پیش هم مسئله ای برای من پیش اومد که بنده خودم رو دورو خطاب کردم ... و البته با دلیل منطقی که دوستم آورد متوجه اشتباهم در طرز تفکرم شدم!!!
پاسخ:
چرا یکی پیدا نمیشه برای من دلیل منطقی بیاره!؟
۰۶ بهمن ۹۰ ، ۲۳:۴۳ زهرا رجایی
کلا این روزا خوش میگذره به تو ها
خدا رو شکر
واقعا خدا رو شکر
حتی اگه یه دیدار اینظوری هم حال آدمو خوب کنه، خیلی خوبه...
منم با قلبم منتظر دیدارتم زهره...
و دیدار یه عالمه آدمایی که باید ببینم... که بدجوری دلم تنگه...
راستی این زهرا دومیه من بودم؟!

وبلاگتو خیلی دوس دارم
آرومه...
آروم و خوب...
(یدفعه حسم بهم گفت بگو الان...)
خودتو هم که...

پاسخ:
راجع به بقیه حرفاتم همون که دیشب بهت گفتم..
سلام دورو!

تو این مدت همینو فهمیدم که ذات ِ وبلاک نویسی اینه! آدمها را رنگی نشان میدهد!
سلام
استاد بهمنی یک غزلی دارند با این مطلع:
گاهی چنان بدم که مبادا ببینی ام
حتی اگر به دیده ی رویا ببینی ام
من صورتم به صورتِ شعرم شبیه نیست
بر این گمان مباش که زیبا ببینی ام

حالا گمانم میرسد با این اوصاف، شما این غزل را برایِ دوستانِ ندیده تان که قرارِ دیدار میگذارید، بفرستید، بلکه یک مقدار بندگانِ خدا آمادگی داشته باشند. از اصفهان آمده شما را ببیند، بعد نخورد توی ذوقش!

اما شما درو به نظر نمیرسید. شاید خلاف آمد در رفتار و مرامتان باشد، اما دورویی، بعدی است. به قیافه ی نوشته هایتان نمیخورد.

اینهم که ما ملت نمیدانیم چه میخواهیم، قبول! انگلیسی ها میگویند:
تمامِ بادها مخالفِ آن کشتی هستند که هدفی ندارد!
انگلیسی اند، اما خب راست میگویند!

برقرار باشید و سربلند
یاحق
پاسخ:
والا!
ببین! پس یادم باشه اگه یه روزی افتخار دیدار من، نصیبت شد
یه مدلی باهات حرف بزنم که از ناراحتی بپاشی به دیوار!
اصن بری خودتو بکشی! منافق ِ دو روی ِ غیر مذهبی
.
.
البت تو اگه منو ببینی ذوق مرگ میشی و امید به زندگیت میره بالا!
خودشیفتگی رو داری..؟!!!
پاسخ:
ببین! من از پس ِ تو یکی برمیام!
با توجه به اینکه جنابعالی علاقه مند تیر اندازی هستید و اهل قم که قبله اهل دل اس طرف خیلی جرات داشته این حرفها رو بهتون نثار کند.منم یه تجربه این طوری داشتم که البته واسه من خیلی دردناک بود الانم که اومدم اینجا و اینها رو خوندم دوباره یادش افتادم.
پاسخ:
ولی به تیراندازی و اینا اشاره ی جالبی داشتید.خوشم اومد!
بین اون دیدارهای بعدی
مام هستیم احیانا؟
پاسخ:
تو که در صدری
۰۷ بهمن ۹۰ ، ۱۶:۱۱ بادبادک باز
منظورتون از اینکه گفتید اصفهانی ها و از این حرفا چیه ؟! توهین کردید یعنی به ما ؟! آیا؟!
پاسخ:
گفتم ارادت دارم به اصفهانی ها.
۰۷ بهمن ۹۰ ، ۱۶:۱۲ بادبادک باز
توی دنیای مجازی معمولا همه آدم ها سعی می کنند خودشون رو بهتر نشون بدن و همین ریشه ی همه مشکلاته
پاسخ:
مگه خواننده هامون کی ان!؟!
خدا خیرتون بده قرار گذاشتین باهم رفتین گردشتونو کردیدن شیر موز و معجونتونو خوردین حالا اومدی خودتو کالبد شکافی میکنی ببینی چیزایی که گفته تا چه اندازه حقیقت داره!!! نِه نَمیخواد غصِشو بُخوری

می سوزم ازین دورویی ونیرنگ
یک رنگی کودکانه می خواهم
۰۷ بهمن ۹۰ ، ۱۶:۳۸ آنتی بیوتیک
کِی وقت ملاقات به ما میدید؟
با رئیس دفترتون صحبت کردیم ایشون اجازه ندادن!!
لطف کنید خودتون دستور بدید به ما هم یه وقتی بــِدن!!
سلام رفیق
ممنونم که بهم سرزدی
چه جالب .....
خوب منم توقمم .نشده تاحالا دوستای مجازی موببینم ولی اینی که میگی......نمیدونم والا چی بگم؟همین که فهمیدی 2جورمختلفی اینم واسه خودش کلیه....
بازم بیا پیشم
یاعلی
پاسخ:
باشه، ولی من تا حالا به شما سر نزدم!
انگاری هنو عید نشده بازار دیدو بازدید اینجا خیلی گرمه.خوشا به حالت ما که از تنهایی پکیدیم.
۰۷ بهمن ۹۰ ، ۲۱:۴۸ آشیـــــل
نه! راست گفته بنده خدا.
یعنی می دونی؟خیلی فرقی نداری، ولی خب انگار یجور بسته نشون میدی اینجا، که خودت واقعنی اینطوری نیستی.
ولی خب این ربطی به دورویی نداره.اصولا نمیشه توی این دنیای مجازی خود ِ واقعی واقعیتو نشون بدی. هرقدرم سعی کنی بالاخره یذره تحریف میشی.خواه ناخواه.
تو منو دیدی ولی من ندیدمت!

فک کن!

به یه ترانه و یه چارپاره ی بلاتکلیف دعوتی....
پاسخ:
من خیلیا رو دیدم که منو ندیدن!
۰۸ بهمن ۹۰ ، ۱۴:۱۱ زهرا رجایی
قالب قبلیه بهتر بود
نبود؟
درسته که رنگ آبی رو خیلی دوس ارم
ولی اون سفید سفیدی ش آبی تر بود!


2 تا دیگه مونده زهره!!
پاسخ:
تو میگی، حتما بهتر بوده دیگه!
حس قشنگی است ...
اینکه یک نفر دائم به وبلاگت سر می زند و کلی دعوا و فحش و فضیحت می گذارد و واقعا نمی داند طرف مقابلش کیست و تو هم همچنینـــــ ...
بعد از مدتی کاملا تصادفی می بینی که برادر خانومت بودهــــــــــ ....
پاسخ:
کجاش قشنگ بود این!؟
عجب تیتری رو واسه این پست انتخاب کردی !
توی دنیای مجازی آدما اون طوری هستند که دلشون می خوان باشن نه اون طوری که هستن !
کلا اصفهانی جماعن منو یاد یه سری الفاظ بد می ندازه ...

ولش کن ؛ نظری نیست , پست بعدی ان شا الله
۰۹ بهمن ۹۰ ، ۰۰:۰۲ زهرا رجایی
مثل یک موش مرده خوشبختم
مثل یک موش مرده غم دارم
مثل یک موش مرده کم آوردم زهره...

نه در کلیت زندگی ها!
از امتحانا
واقعا دیشب یا پریشب بود داشتم به آخرین صحنه هایی که با هم داشتیم فک میکردم(جهت رفع و همچنین اضافه ی دلتنگی)، یاد اون صحنه که گفتی «بغل» افتادم! بعد دیدم برخورد من خیلی احمقانه بوده!! چون در همون لحظه که داشتم بهت فک میکردم(همون دیشب یا پریشب)، منم دقیقا بغل میخواستم... به همون معنایی که تو گفتی، نه معنای اروتیکش!! (اگه چنین معنایی داشته باشه)

من خصوصی ش نمیکنم
اگه لازم بود خودت تاییدش نکن!

دوست دارم و خیلی دلتنگم...
الان واقعا حس کم آوردگی دارم از امتحانا...
دیگه خیلی زیاد بودن واقعا
ولی ایشالا تموم میشه... تموم...
خِلاص!

راستی یه چیزی رو دقت کردی؟
آدم وقتی خیلی دلتنگ یکی میشه
ناخودآگاه اولین و آخرین صحنه هایی که باهاش داشته میاد توو ذهنش... و هی دلتنگ ترم میشه... ولی خب آرومم میشه...
این صحنه های وسط مسطا توو ذهن آدم نمی مونه!
هرچند همه ی صحنه ها یه روز صحنه های آخر محسوب میشن... و باز دوباره صحنه های وسط محسوب میشن... همینجور تاااا...
تا خدای نکرده
...
اه!
لعنت به این فکر لعنتی
که آدمو به کجاها می بره...
۰۹ بهمن ۹۰ ، ۰۰:۰۳ زهرا رجایی
راستی
بابت تغییر قالب
/به سفید/
من به خودم گرفتم!
شرمنده کردی دادایی!
پاسخ:
جبران میکنی!
آره خب خداییش خیلی یه جوریه آدم یه هویی بدون هیچ تصوری رفیق مجازیش رو ببینه .
بهتره مثل ما مقدماتش رو فراهم کنید تا ازون "یجوری" ه یه کم کم بشه .
مثلا من خودم از رفقای مجازی غیر همشهری که باهاش صمیمی باشم فقط یه نفرو دیدم . اما قبلن عکسشو دیده بودم . تقریبا هردوهفته کلی تلفونی باهم صحبت می کردیم و اینا ! خلاصه منم اون بار خیلی حالم خوب بود . اصلا باحاله !
حالا هر وخ خواستم بیام قم خبرت میکنم . ما کلا مراممون خوب کردن آدمایی مث شماس! یه ناهار که بهمون بدی دیگه تا یه سال حالت خوبه !
پاسخ:
ولی بهت ناهار میدم، بیا.
من که معنقدم دوست های مجازی همیشه باید مجازی بمونن. یعنی همون طوری خوبن.
حالا اون دست چدنی کی بودندشون ؟
پاسخ:
من ِ واقعی!
ببین زهره این هیچ ربطی به چند رویی و چند گانگی و غیره نداره.
من معتقدم ابعاد گوناگون روحیمون در مواقع مختلف خودشو نشون میده و همین غیر قابل پیش بینی بودن انسان علم روان شناسی رو سخت کرده و حتی داره زمینشون میزنه.
و چه قدر ها هستن که با خوندنشون باورمون نشده این همونه...
اگر کسی زمینه ی اینگونه نویسیش با خودش هیچ تفاوتی نداشته باشه فک کنم بشه تک بعدی و غیر قابل تحمل.
گاهی دوستای مجازی، می شن دوستای حقیقی، و گاهی دوستان حقیقی می شن دوستای مجازی. اما به نظر مجازی و حقیقی معنایی نداره.
اتفاق جالبیه
دل من چه خردسال است.ساده مینگرد ...
ساده میخندد و ساده می پوشد ...
دل من از تبار دیوار های کاهگلی است ..
ساده می افتد ...!
ساده می شکند ...!
ساده می میرد ....
و
ساده می میرد .....
سلام
قلمتون قشنگه
سپاس
سلام
و شاید این نه بخاطر دو روئی که بخاطر بردات اشتباهی باشد که دیگران از آدمهای مذهبی دارند که آدمی خنگ کثیه }ولیده بینیش چکه کننده و......

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">