بی همگان

چه رنجی ست لذت ها را تنها بردن
و چه زشت است زیبایی را تنها دیدن
و چه بدبختی آزار دهنده ای ست تنها خوشبخت بودن
"علی شریعتی"

«هوا»دار!

دوشنبه, ۹ آبان ۱۳۹۰، ۰۹:۴۳ ب.ظ
هو

________

وقتی حالم خوب باشه،توی تاکسی که نشستم، با مزه پرانی های بی مزه مجری رادیو،که همیشه حالمو بهم میزنه،رها و بی قید می خندم!

وقتی خوبم،همه اون نامردی هایی که شده بود فکر ِ هر لحظه م، از یادم میره و راحت میخندم..

گاهی برای خوب بودن،هیچ اتفاق و دلیل بزرگی لازم نیست.همین که یه رفیق ِ همراه و مهربون داشته باشی،انگار از همه چی راضی ای.هرچند، وقت نداشته باشه باهات بیاد سینما!!

وقتی یه دوست ِ خوب داری،

دلت میخواد تمام خیابونای شهرو باهاش متر کنی!

دوس داری بعد از کلاس زبان،سر صفائیه که راهتون از هم جدا میشه،تا صب بایستید و حرف بزنید..

هی دلت میخواد با بهانه و بی بهانه برید کافه تلخ و هی حرف بزنید و حرف بزنید...

.

بین همه ی 3،4 هزار پیامکی که توی گوشی م هست،یه دونه ش خیلی برام پررنگه.بهم انرژی میده.

می دونی کدوم؟

همون که وقتی سرما خورده بودم،از دانشگاتون که برگشتم،ساعت 7 یه پیامک دو کلمه ای دادی!: «وقت قرصته»

احتمالا خودت خبر نداری،چقدر حالم خوش میشه با خوندن همین دو کلمه.

بندهای کتانی ام را دوست دارم

همیشه برای چند لحظه هم که شده

رفتنم(و رفتنت) را به تعویق می اندازد!

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۰/۰۸/۰۹
بی‌ همگان

نظرات  (۱۲)

سلام
خداوند دوستان خوب را برایتان حفظ کند و زیادشان کند.
دوست خوب نعمتی است که اگر قدرش را ندانیم زود از دست می رود.
موفق باشید
یا علی
۰۹ آبان ۹۰ ، ۲۲:۳۱ زهرا رجایی
وقت قرصته

الان اینم توو کامنتات پررنگ میشه؟!

زهره!
وقتــــــــــــــــ قرصتههههههههههههه!

ولی خداییش حس کردم چی میگی این "وقت قرصته" رو
دمش گرم...
ما حسودی مون نمیشه
از اول بچگی هم بخیل نبودیم!!!!!!!!
والا

راستی!
یدفعه چرا یاد اون شعره افتادی؟
شهریور هزار و سیصد و هفتاد و چند بود...
پاسخ:
داشتم اینباکسمو زیرو رو میکردم این شعرتو دیدم..ساعت 6 صبح داده بودی ش.
آخ که چقدر این دوستی ها مزه میده.ما که تو حسرتش موندیم.همیشه آرزوم این بوده که خدا یه دوست با حال برام جور کنه . اما هنوز آرزو به دلیم.
مهمترین نکته ی این پست این وقت قرصته بود به گمونم !
پیامکای من حالتو خوش نمی کنه احیاناً ؟!!
تو آنجا
من اینجا
نیمکت های دنیا را چه بد چیده اند رفیق ...
شما اگر تهران بودید از آنهایی می شدید که اینجور وقت ها راه کج می کردید سمت ولیعصر(بگذارید به حساب کف بینی! نه قضاوت و اینجور حرفها)
پاسخ:
کدوم جور وقت ها؟
وقتی مدرسه رو عوض کردم عقب بودن تو درسا و تغیر محیط اذیتم کرد
(اولین استخاره ی عمرم و گرفتم)استخاره گرفتم برگردم : خیلی بد ، نیت کردم که بمونم : خیلی خوب اومد از آینده ی خوب میگفت
چند وقت پیش که یاد استخاره ها افتادم فهمیدم چرا انقدر خوب بود
آخه بهترین چیز که باعث عاقبت بخیری آدم میشه یه دوست خوبِ
منم رفیق ِ هم راه و هم درکم و دوست دارم و براش یه عالمه دعاهای خوب میکنم
رفیق ِ خیلی خوبیه فک کنم احساسش میکنی...

حتما دوستت از اینکه نمیتونه بیاد سینما خیلی ناراحته
حتما دوستت هم بندهای کتونیشو دوست داره ...
و خوشبحال دوستت که چه دوست خوبی داره ...
۱۰ آبان ۹۰ ، ۱۷:۴۳ آنتی بیوتیک
هر چی جلوتر میریم ابعاد جدیدی از شما کشف میشه!!!
.
بابا 4000 اس ام اسه !! بابا زنگ خور گوشیت بالا !! بابا شینما برو !! بابا با فرهنگ !! بابا لبخند!! بابا Very nice!! شما یکی از خونه اتون میخواد بره برای اینکه بیشتر بمونه بندای کتونیتون رو میبندین؟؟
.
.
یه موقه جدی نشی. پستت در کل گرم بود.با حال بود.
دم رفیق تون گرم

و دم شوما ک قدرشو میدونی
هم ذات پنداری...
چسبید!
سلام
شما لطف دارید. اما از این گذشته، متاسفم که این چند روزه ندیده ام وبلاگِ شما را. فکر کرده بودم در فهرستِ وبلاگِ دوستانم نوشته ام نشانی تان را، که هروقت نوشتید ...
رفقایِ نززدیک تر میدانند؛ ما را آلزایمرِ لاکرداری ست که به هیچ یادی رحم نمیکند. شما ببخش!
الان یک چندتا حرفِ زیادی میزنم درباره ی نوشته هاتان:
آقا خب یک نفر هم پیدا شده ریش رواج بدهد، خب چوب لای چرخش نگذارید. ما هرجا میرویم یک نوزاد باشد، بچه تا قیافه ی ما را ببیند انگار ابایزید را دیده باشد خودش را میکشد از گریه، بس که به دیدنِ آدمهایِ بی ریش عادت کرده. کسی هم نگفته بی ریش ها به بهشت نمیروند، اما بهشتِ ما بهشت تر است. حکایتِ آن حرفِ جرج اورول است که، همه با هم برابر اند، اما بعضی ها برابرتر اند!

آدم دلش میخواهد کتانی بپوشد، که بند داشته باشد، که بعضی رفتن ها را به تعویق بیاندازد! حتی اگر هیچ رفت و آمدنی در کار نباشد. آفرین.

ناپلئون را دوست داشتم. این دوخط خیلی خوب بودند. کلی تغزل! کلی خوب!
یادِ یک غزلِ نابی از استاد بهمنی افتادم:
با همه ی بی سروسامانی ام
باز به دنبالِ پریشانی ام
طاقتِ فرسودگی ام هیچ نیست
در پیِ ویران شدنی آنی ام
دلخوشِ گرمایِ کسی نیستم
آمده ام تا تو بسوزانی ام
ماهیِ برگشته ز دریا شدم
تا تو بگیری و بمیرانی ام
...

بگذریم. زیادی حرف زدنمان خیلی شد. از این به بعد به گاه تر می آیم، که به قدرِ گلیمم جسارت کنم.


برقرار باشید و سربلند
یاحق

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">