در جایی که هیچ چیز همیشگی نیست
شنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۱، ۰۶:۴۳ ب.ظ
هو
__________
فک کنم اینکه توی کافه، پشت میز همیشگی، روی صندلی ای که همیشه خودت می نشستی، روبروی همون آدمِ همیشگی، یه نفر دیگه رو ببینی، -که ته چهره ش شبیه یه رقیبه،- خیلی سخته. طوری که سرت درد میگیره و نفس ت بالا نمیاد. طوری که دیگه نه میتونی چیزی بخوری نه حرفی بزنی. طوری که همون لحظه سوئیچ رو از روی میز برمی داری و میزنی بیرون..
«امروز - کافه ی همیشگی»
۹۱/۰۷/۲۹
در جایی که وصفش گذشت، هجرت بهترین کاره.
یا علی