بی همگان

چه رنجی ست لذت ها را تنها بردن
و چه زشت است زیبایی را تنها دیدن
و چه بدبختی آزار دهنده ای ست تنها خوشبخت بودن
"علی شریعتی"

روز استاد یا ...!

جمعه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۱۰:۲۶ ق.ظ
این داستان واقعی است ؟؟؟!

* چهارشنبه صبح کلاس ادبیات عمومی ۱ - استاد بوووووق با چهره ای بشاش وارد کلاس می شود.

از انتهای کلاس دخترخانمی که انگار در منزل شخصی اش آمده با دسته گلی آن چنان بزرگ به پیش می آید ...

- استاد گلم روزت مبارک ...

- ممنون دخترم ، بودن در کنار شما هدیه ایست از سوی خدا {و بیت شعری میخواند که خاطرم نیست}

دخترک بی توجه به افراد حاضر در کلاس ۵۶ نفری ! به سر میزش برمیگردد !

سکوت کلاس را فراگرفته و همه ی دخترها و پسرها به حرفای استاد توجه میکردند که ناگهان از  همان انتهای کلاس دخترک سخنی گفت :

- استاد اگر از حراست نمی ترسیدم میخواستم ببوسمت!

استاد که شاید قند در دلش آب میشد گفت : - من هم بجای دخترم دستانت را می بوسیدم !

و بی توجه به پسرهایی که در کلاس حضور داشتند .....!  و اگر حراست نبود ...!

شاید دخترک چندی پیش حیا ، عفت و وقارش را با لیوانی نصفه از آب خورده است ! گناه پسرک  چیست که بادیدین این صحنه شاید بخواهد قندی در دلش آب شود ؟؟؟

----------------------

شنیده‌ام سخنی خوش، که پیر کنعان گفت:

فـــراق یـار نـه آن می‌کنــــد کـه بتــوان گفـت


 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۱/۰۲/۱۵
بی‌ همگان

نظرات  (۱۹)

۱۵ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۱:۰۲ کاش مےشد خدا را بوسید...
و مگر خدایی هم هست؛ در این نزدیکی ها...؟
۱۵ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۱:۰۷ غریبه که نمی شه گفت
بیشترین کسی که از این گونه رفتارها ضربه می بینند خود این آدم ها هستند اما نمی دونم چرا درس نمی گیرن. در ضمن نقش اجتماع رو هم در به وجود آمدن این گونه ناهنجاری ها نباید نادیده گرفت.

پاسخ:
همه چیز بر میگرده به خود شخص و تربیت و خانوادش !
و اگر حراست نبود ... !

چی ؟؟ گفتی خدا ؟ ...

تا وقت تنبیه خدا خیلی مونده ...

پاسخ:
کی به خدا اهمیت میده اون وسط؟؟!!!
مگر کسی به فکر دیگریست؟ !
وااااو
این کدوم دانشگاه ه آخه؟!
فاجعه س که

پاسخ:
یه دانشگاهه تو قم خودمون!
۱۵ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۷:۱۳ خارج ازچارچوب
وقت دکتر برا جفت شون بگیرین!

پاسخ:
خود استاد دکتر هستن !
حالمو بد کرد ولی این بیت پایین خیلی قشنگه...
ینی انقدر درس ادبیات سخته؟؟؟ بشین بخون خوب!
.
.
اینکارو حداقل برای استاد یه درس تخصصی میکرد بهتر بود، واااااااااااالا ... آدم کوپنشو که همه جا خرج نمیکنه.
.
آب که از سر گذشت چه یه وجب چه صد وجب!!
.
.
همین داستان رو در جمع کوچکتر از کلاس، جلوی دفتر اساتید، تو تابستون دو سال پیش دیدم!
آره ؟؟؟


به به... اگه حراست نبود...!!!
آخه عزیز من این دانشگاهه شما میری؟! این دختره همون نبود که ولنتاین برات هدیه اورده بود؟

سلام

چه دانشگاه ِ مفرحی!!

پاسخ:
این صحنه عادیشه !
باز خوبه حراست هست!!!

بعضی ها شورش رو درآوردن. یعنی نمی دونم چی می خوان بگن. این قدر سبکن که از دیدنشون حال آدم به هم می خوره.
آدم چی بگه آخه...
جوووووووووونم یونی!
ما هم از این یونیا میخایم یاللا!
بابا صد رحمت به دانشگاه تهران خودمون,این همه پشت سرش حرف میزنن,همه ســــــــــــــــــــر به زیر!!

اصلا حیایی بوده که با لیوانی نصفه سر کشیده ؟
روز لاس
/
وگاس!

پاسخ:
زدی به هدف !
از طرف ما التماس دعا...

(این زمانه بیش از هر امام و پیغمبری خداست که غریبه شده)
سلام.در دیزی بازه حیای گربه کجا رفته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!
چیزه...وبلاگت خوشمله عزیزم .اپم اگه وقت کردی یه سری بم بزن.منطزرم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">