بی همگان

چه رنجی ست لذت ها را تنها بردن
و چه زشت است زیبایی را تنها دیدن
و چه بدبختی آزار دهنده ای ست تنها خوشبخت بودن
"علی شریعتی"

هو

_______

درک من از این روزها، به اندازه ی فهم این پنگوئن هاست از این دوربین!



افاضات ِ اضافی : این برچسب های تازه اضافه شده به بلاگفا را اصلا نمی پسندم. نه اینکه این نپسندیدن محدود به همین جا باشد ها! اصولا به نظرم «برچسب» یک ظلم است به هر نوشته و تصویر و آدمی حتی! وقتی برچسب میزنی، به نگاه ِ دیگران جهت می دهی. مواظب باش به پیشانی چه چیزی، چه برچسبی می زنی!! 


۳۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۰ ، ۰۹:۳۰
بی‌ همگان
هو

________

کاش سرم را بردارم
و برای هفته ای در گنجه ای بگذارم و قفل کنم
در تاریکی یک گنجه خالی …

روی شانه هایم
جای سرم چناری بکارم
و برای هفته ای در سایه اش آرام گیرم

«ناظم حکمت»

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۰ ، ۱۱:۰۲
بی‌ همگان
هو

________

رفتارت انقدر بلند با من حرف می زند، که صدایت را نمی شنوم!




احساس میکنم همه چیزم هک شده!

از وبلاگ و ایمیل گرفته تا قلب و مغز و دست و ...!!!امنیت ندارم.


۳۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۰ ، ۲۲:۵۷
بی‌ همگان
هو

________

حافظه ی کوتاه مدت خوبی ندارم.یعنی یک چیزی در حد داغون! اما تا دلت بخواهد حافظه ی بلند مدتم مثل همان ساعت دیواری ای که عمو بیست سال پیش هدیه آورده، خوب کار میکند. یعنی جزئیاتی از گذشته های دورتر به خاطر دارم که هرکس بشنود، تعجب میکند. مثلا همین حالا میتوانم تمام حرفهایی که با سمیرا در راه برگشت به خانه از مدرسه می زدیم را به یاد آورم.دوم ابتدایی بودیم. آن حرفها کار هر روزه بود و چیزهای بی اهمیت. اما خوب یادم مانده. در صورتی که شاید همان موقع حرفهایی که شنبه می زدیم، چهارشنبه فراموش کرده بودم. می فهمی چی میخوام بگم؟... وقتی خواستم پاک کنمت از ذهنم، حرف ها و کارها و رفتارهای گذشته مان اولش  اذیتم نمی کرد. چون دقیقا توی حافظه ام جا نگرفته بود و کدگذاری نشده بود. حالا هرچه بیشتر پیش می روم، خاطرات دارد رسوب می کند و سنگینی. دارد اذیتم می کند. آن موقع داغ بودم شاید. نفهمیدم. حالا اما لحظه به لحظه جلوی چشمم رژه می روید با خاطراتت. هرچه کهنه تر بشود، بدتر هم می شود. مطمئنم. داری سنگینی میکنی توی وجودم. انقدر که وقتی دیلیت می زنم، کلی زمان می برد تا جواب بدهد! تازه بعد هم می گوید نمیتوانم! می گوید این قابل حذف شدن نیست. حتما می دانی چه چیزهایی قابلیت حذف شدن ندارند دیگر؟؟ چه خوش خیال بودم من که به شیفت+دیلیت فکر کرده بودم! با خودم می گفتم شدنی ست... حالا هم می شود ها! اما هزینه دارد. هزینه اش هم خیلی بالاست! گرچه احتمالا هم آخرش باید این هزینه گزاف را بپردازم و ...


ضمیمه


۲۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۰ ، ۱۱:۱۰
بی‌ همگان
هو

________

دیشب با محمد نشستیم مثل دو آدم ِ بدبخت ِ شب امتحانی تا صبح درس بخوانیم! یکی دو ساعت که از نیمه شب گذشت، محمد که در حالت 15 درجه بود، با قیافه ی داغون و چشم های گیج، سرش رو از توی کتاب بالا اورد و نگاهم کرد و گفت؛ زهره! من دیگه low battery !!

من هم که نمیخواستم برود بخوابد و من و آن جزوه ی وحشتناک و فضای ساکت اتاق و خواب آلودگی را با هم تنها بگذارد، شروع کردم به راهکار پیشنهاد دادن برای سرحال ماندن که تلفنش زنگ خورد. دوستش بود. او هم خسته شده بود و می گفت من کم اوردم و میروم که بخوابم. محمد که چند ثانیه قبل داشت ناله می کرد از استیصال!، خیلی خوشحال و پرانرژی برخورد کرد. هی میگفت تو میتونی! نخواب! طاقت بیار! و از این دست شوخی ها. با صدای بلند هم می خندید!طوری که با اشاره فهماندمش که همسایه ها خواب هستند و مراعات کن!

اصلا انگار نه انگار خودش جنازه بود تا همین دقیقه ی قبل.خلاصه که کلی روحیه داد به دوستش برای درس خواندن.

داشتم فکر میکردم من اگر ازاین رفیق ها داشتم، تا الان یک چیزی شده بودم احتمالا! اما افسوس که رفقای ما همیشه ذغال خوب همراهشان است!

حالا بماند که محمد نیم ساعت بعد از اتمام صحبتشان رفت خوابید!


- قصه ی تکراری!

-- این روزها زیاد در گوشم میخواند: +


۱۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۰ ، ۰۷:۱۳
بی‌ همگان
هو

________

از وقتی

نیوتن را شناخته ام

دیگر از رفتنت هراسی ندارم!

قانون جاذبه

کار خودش را خواهد کرد!

«سیدمحمد رضی زاده»



من همان سیـبـم.باید بپذیری همان که باعث کشف قانون جاذبه شد، پیش تر دلیل ِ دافعه ای بزرگ بود!


- باران می بارد ، بی آنکه کسی را با خود به همراه بیاورد!

۲۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۰ ، ۱۳:۵۲
بی‌ همگان
هو

________

: یه لحظه خانوم...

اجازه بدید از همین اول بگم، من نه از شما خوشم میاد، نه تصمیم خاصی دارم!، فقط اگر ممکنه جزوه «اقتصاد» رو بدید کپی بگیرم!



- بعضی ها دست خودشان نیست که اینهمه اهل توهم اند!

۱۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۰ ، ۲۱:۰۴
بی‌ همگان
هو

________

قول داده ام

هنگام شنیدن نامت بی خیال باشم!

از این قول درگذر!

چرا که با شنیدن نامت،

صبر ایوب را کم دارم

برای فریاد نزدن!

«نزار قبانی»



اینکه این شعر در مقاطع مختلف زمانی با فاصله های زیاد، برایت مصداق داشته باشد، آن هم درمورد یک شخص خاص، معنی ِ خوبی دارد.

- اصلا هم مهم نیست که تا کی جوابم را نخواهی داد!


۱۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۰ ، ۲۱:۱۴
بی‌ همگان
هو

________


آهای جماعت ذکور! علیکم بالانصاف!!!



۳۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۰ ، ۱۰:۳۵
بی‌ همگان
هو

________

یادتون باشه این دفه اگر من گفتم استادامون فلان و کلا جامعه شناسا فلان تر!، بزنید توو دهنم!

تا وقتی من و امثال من که ادعا داریم، مث آدم درس نمیخونیم و کار نمیکنیم، حقمون همینه که این سکولار ها و ضدانقلاب ها برن صندلی ها رو بگیرن!



الان به حدی از «خودم» عصبانی ام که نمیخوام ببینمش!


۲۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۰ ، ۱۲:۱۵
بی‌ همگان