__________
سیستم آموزشی داغون با آدم کاری می کند که اولا؛ مثل چی پشیمان بشوی که چرا پیشنهاد هم کلاسی ات برای اینکه برساندت را رد کرده ای. ثانیا؛ موقع برگشتن از دانشگاه با حال ِ زار و خسته، از شدت افسردگی ناشی از داغونی همان سیستم، کاملا یکهویی و بدون تصمیم قبلی جلوی سینما پیاده بشوی و «تنهایی» بروی که فیلم ببینی. و چون از برنامه ی سانس ها و این چیزها اطلاعی نداشتی، مجبور می شوی همان فیلم مزخرفی که در آن ساعت می رود روی پرده را ببینی. غلظت مزخرفیت فیلم هم تا حدی ست که تقریبا 20 دقیقه ای را مشغول تماشا کردن عکس های گوشی ات می شوی! و وقتی سرت را بالا می آوری در کمال تعجب می بینی که فقط تو «تنها» توی سالن مانده ای!! و پنج شش نفر دیگر ترجیح داده اند بروند و وقت شان را جای دیگری به هدر دهند!
الان این ها را فقط نوشتم که نترکم. اما
باور کنید، باور کنید، همه ی این ها و خیلی بیشتر از این ها هم به همین سیستم آموزشی ربط دارد. یک وقتی که اعصابم آرام بود و مطمئن بودم که چیزی غیر از فحش هم از دهانم بیرون می آید، بطور جدی راجع به ربط این ها و این سیستم خراب شده خواهم نوشت.
روزهای کمی نداشتم که اوضاع ِ آموزشی (به طور کلی) نه تنها از تحصیل که از زندگی سیرم کرده و همه ی انگیزه هایم را کشته.
خوش بحال بعضیا! چقد بیکارن. رفته آدرس قبلی منو الکی همینجوری محض تفریح ثبت کرده! حداقل یه چی بنویس توش!