کاش من دایناسورت بودم*
پنجشنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۰، ۰۹:۲۰ ق.ظ
هو
- با «مهتاب» ِ مذکور در پست های قبل رفتم کافی نت ِ احسان، موقع بیرون آمدن احسان بهش چیپس داد. اومدیم بیرون خیلی جدی پرسید: چرا بهم چیپس داد؟(با توجه به اینکه دفعه اول بود همدیگرو میدیدن و هیچ نسبتی هم باهم ندارند، غافلگیر شده بود!) گفتم نمیدونم، خودت فک میکنی چرا بهت داد؟ جدی تر از قبل تریپ تفکر برداشت و بعد از چند ثانیه با ذوق گفت: آهاااان! فهمیدم. چون که از من خوشش اومد. !!! (با اینکه هیچ نسبتی با هم نداریم، اما ماشالا خودشیفتگی ش به خودم رفته!)
________
برای آنچه که دوستش داری
از جان باید بگذری
بعد
می ماند زندگی
و آنچه که دوستش داشتی.
«شمس لنگرودی»
- با «مهتاب» ِ مذکور در پست های قبل رفتم کافی نت ِ احسان، موقع بیرون آمدن احسان بهش چیپس داد. اومدیم بیرون خیلی جدی پرسید: چرا بهم چیپس داد؟(با توجه به اینکه دفعه اول بود همدیگرو میدیدن و هیچ نسبتی هم باهم ندارند، غافلگیر شده بود!) گفتم نمیدونم، خودت فک میکنی چرا بهت داد؟ جدی تر از قبل تریپ تفکر برداشت و بعد از چند ثانیه با ذوق گفت: آهاااان! فهمیدم. چون که از من خوشش اومد. !!! (با اینکه هیچ نسبتی با هم نداریم، اما ماشالا خودشیفتگی ش به خودم رفته!)
- یک آقای نماینده ای هست که اتفاقا همه می شناسندش. می خواستم یک پست اختصاصی در وصف ایشون بنویسم. بعد دیدم ارزش نداره. بعدتر دیدم اتفاقا برای ناکام گذاشتنش هرکاری کنیم، بازم کمه. بعدترتر دیدم ما خودمونم خفه کنیم چیزی عوض نمیشه.و ایشون همچنان رای مردم رو دارن. البته مردمی که نمیدانند چه خبره. بهرحال مردمند و در هر حال محترم و عزیز. پس من هم خفه میشم و میشینم سر جام! (عذر میخوام که این چند خط، پرسه در مه(!) زد و خیلی صریح و واضح نبود.)
- کلا این روزها در خفگی به سر می برم!
*کلاه قرمزی به آقای مجری.
۹۰/۱۲/۰۴
(برای پیشگیری از کامنت های اعتراضی خوانندگان محترمه و محترم!)