مردان ِ قدرتمند ، تنهــــا «یک نفـــــر» دارند!
هو
-
مدام به روزی فکر میکنم که خبرش را بیاورند که همسرش از فساد اخلاقی اش مطلع شده و زندگی شان رو به انحطاط ست. همسری که در تمام این مدت بی خبر از همه چیز، تمام عشقش را نثار روابط شان کرده. تراژدی های دردناکی مقابلم رژه می روند از بدبختی و فروپاشی زنی که با هزار امید و آرزو لباس سفید عروسی بر تن کرده و ترک خانه پدر گفته بود..
....
چطور بعد از به حقیقت پیوستن این تصورات، خودم را ببخشم؟
که از همه چیز خبر داشتم و لب باز نکردم..
دست هام، پاهام، دلم، لب هام سست می شود حتی از فکر کردن به اینکه من پیغام بر چنین خبری باشم..
اون روزی که باید به توصیه ی توصیه کنندگان گوش میدادی و برف روی کاج ها رو با دقت تر می دیدی باید فکر اینو می کردی که الان توو همچن موقعیتی چیکار میخوای بکنی!!! بهش بگی یا نه!