ریه های لذت پر ِ اکسیژن ِ مرگ ست
هو
-
«رب اشرح لی صدری» خدا سینهام را بشکاف. آی خدا. سینهام را آنقدر گشاد کن که همه چیز توش جا شود! با همین مته بشکافش! کارم را هم هر جوری میخواهی آسان کن، سخت کن. حرفم را بفهمند، نفهمند. تو زبانم عقده باشد، نباشد. اینها دیگر مهم نیست. «و یسر لی أمری» و «یفقهوا قولی»ش «و احلل عقدة من لسانی»ش مال خود موسا! نخواستیم!
ارمیا - رضا امیرخانی
در یک ماه ِ اخیر، این سومین روزی بود که با صدای گریه و جیغ و شیون بیدار شدم. گریه از شنیدن خبر مرگ ِ یک عزیز. امروز سومین نگاه ِ پرمعنای مرگ روی صورتم پاشیده شد. این نگاه های عمیق و ممتد مرگ، امانم را بریده..
هرلحظه به خودم می آیم و می بینم زنده ام، و با نگرانی منتظر لحظه ی بعد می مانم.
من که مُردم، زیاد دعام کنید لطفا. به رسم همه ی دعاهایی که در زنده بودنم کردمتان.