میهمانی ِ [مهربان تر از] مامان!
__________
هیچوقت از آن آدم هایی نبوده ام که برای رفتن به دیدار کسی یا یک مهمانی، ساعت ها وقت بگذارم و وسواس به خرج بدهم که چطور باشم، بهتر است.؟
اما خب بعضی مهمانی ها حسابش فرق می کند. مثلا فرق می کند که قرار است چه کسی را در آن جا ملاقات کنی. یا اصلا چه کسی دعوتت کرده..
گاهی اگر برای آراستگی ات نکوشی، بی ادبی کرده ای. ممکن است به میزبان بربخورد!
چه خوب می شود اگر صاحب خانه عذرت را بپذیرد وقتی برایش توضیح می دهی که اینقدر سرت شلوغ بوده که نتوانستی ظاهـری درخور این مهمانی داشته باشی.
حالا که قرار است روزهای زیادی (و در عین حال کمی) را میهمان خدایـــم باشم، به سر تا پایم که نگاه می کنم، حالم از خودم بهم می خورد..
مثل هرسال اینقدر دلم مشغول کثافت های این دنیا بوده، که روی مهمانی رفتن ندارم. آن هم چه مهمانی ای ... که میزبانش خداست. که برایم ثابت شده چه سنگ تمامی می گذارد..
اگر خدایی به این خوبی نداشتم که با همین لباس های آلوده به گناه مرا بپذیرد، چه می کردم؟؟
خدایی که حتی بین مهمانانش فرق نمی گذارد.(گرچه فرق می کنند.) و برای همه به یک اندازه مهربان ست.
اصلا همین مهربانی های گاه و بی گاه اش، گستاخم کرده.
دلم می خواهد روی ماه اش را با تمام وجود ببوسم..
+ لطفا سر سفره ی خدا که می شینید، فقط به فکر خودتون نباشید و هوای دیگران رو هم داشته باشید!