بی همگان

چه رنجی ست لذت ها را تنها بردن
و چه زشت است زیبایی را تنها دیدن
و چه بدبختی آزار دهنده ای ست تنها خوشبخت بودن
"علی شریعتی"

میهمانی ِ [مهربان تر از] مامان!

يكشنبه, ۹ مرداد ۱۳۹۰، ۱۱:۲۴ ب.ظ
هو

__________

هیچوقت از آن آدم هایی نبوده ام که برای رفتن به دیدار کسی یا یک مهمانی، ساعت ها وقت بگذارم و وسواس به خرج بدهم که چطور باشم، بهتر است.؟

اما خب بعضی مهمانی ها حسابش فرق می کند. مثلا فرق می کند که قرار است چه کسی را در آن جا ملاقات کنی. یا اصلا چه کسی دعوتت کرده..

گاهی اگر برای آراستگی ات نکوشی، بی ادبی کرده ای. ممکن است به میزبان بربخورد!

چه خوب می شود اگر صاحب خانه عذرت را بپذیرد وقتی برایش توضیح می دهی که اینقدر سرت شلوغ بوده که نتوانستی ظاهـری درخور این مهمانی داشته باشی.

 

حالا که قرار است روزهای زیادی (و در عین حال کمی) را میهمان خدایـــم باشم، به سر تا پایم که نگاه می کنم، حالم از خودم بهم می خورد..

مثل هرسال اینقدر دلم مشغول کثافت های این دنیا بوده، که روی مهمانی رفتن ندارم. آن هم چه مهمانی ای ... که میزبانش خداست. که برایم ثابت شده چه سنگ تمامی می گذارد..

اگر خدایی به این خوبی نداشتم که با همین لباس های آلوده به گناه مرا بپذیرد، چه می کردم؟؟

خدایی که حتی بین مهمانانش فرق نمی گذارد.(گرچه فرق می کنند.) و برای همه به یک اندازه مهربان ست.

اصلا همین مهربانی های گاه و بی گاه اش، گستاخم کرده.

دلم می خواهد روی ماه اش را با تمام وجود ببوسم..


+ لطفا سر سفره ی خدا که می شینید، فقط به فکر خودتون نباشید و هوای دیگران رو هم داشته باشید!


 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۰۵/۰۹
بی‌ همگان

نظرات  (۱۸)

دیروز که داشتم اتاقمو ، خونه! تکونی می کردم به همین حرفای این پست ِ شما فک می کردم...که خودم اصن آماده نیستم. اصلا مرتب و تمیز و اینا نیستم. اصلا...هیچی نیستم...
تو هر قطره باران را به اسم و رسم می شناسی ..
در دوردست ها تنها تو به من نزدیکی
اسم تو را آسمان می شنود ، باران سر می خورد زیر پلک های من
تو را صدا می زنم ..
دست‌های‌م را نگاهی می‌کنم!

تو راست گفتی رفیق..
انگشت‌های من زنگار ِ روزگار را، بدجور گرفته به خودش..
حیف می‌شود بخواهم با همین‌ها، بنشینم سر سفره‌ای که
به بهترین نحو دعوت‌مان می‌کند!!!

بیا و تو برای طهارت ِ من، دعا کن..
تو شهر خدا نفس که بکشی بهت جایزه می دن.

نفس بکش
حالا که داریم میریم مهمونی همه دسته جمعی باهم... دیگه عنوان کثیف نمیذاشتی
پاسخ:
راس میگی
.

بارخدایا ! وسوسه های نفس نگذاشت جانم در نهر رجب تطهیر شود ، از در آویختگان درخت طوبی شعبان هم که نبودم ! ترحم فرما و در دریای رمضانت مستغرقم نما ....

دعاگویم و ملتمس دعا ...
.
تیتر عوض شد! فکردم دوباره آپ کردی تو! فکن!!!
مبارک ات ...
ببین! من آدمی ام که وقتی پای سفره هستم فقط نگام به بشقاب خودمه! و حواسم به خوردن ِ خودم!
دیگه خودت باید هوای خودتو داشته باشی.
هی به من نگی نمک بده و آب بده و از این حرفا!
از حالا گفته باشم!!!
سلام آبجی..
خان آسمانی پهنه..
مواظب باشیم کاش این دفعه کم روی نکنیم..
دوستت دارم

دعا
و دعا
و دعا..
.
ی
ا
ع ل ی
کلا با مهمان و مهمانی خصوصی بیشتر حال می کنم
الهی أن عفوت فمن اولی منک بذلک ...!
دلم گرفته ...!
همه با شوق وارد مهمانی شدند و حقیر فقط ناظر عشق بازی این بندگان با خدا هستم ...
هر چند همه اش به روزه گرفتن نیست اما روزه گرفتن نمک این سفره بود که از حقیر دریغ شد ...
از حنانه کوچولو هم خجالت می کشم موقع روزه نگرفتن ...
ولله الحمد
چقدر شما ها بی کارین؟ !
تکرار و تکرار. هرسال. همین کلمات. همین تعابیر.

میشود خودش عامل فراموشی..
انشالله رمضانی پربرکت داشته باشید
دقیقا مثل منی...
درکت میکنم
۱۴ مرداد ۹۰ ، ۰۱:۰۵ یک پابرهنه
راست گفتی تقصیر مهربانی هاست
که جسارتم را زیادتر کرده است. یا همان گستاخی که خودت گفتی
التماس دعا
سلام دلم برات خیلی تنگ شده
مهمانی بزرگ
ولی انگارشانه هابایدبرای این مهمانی آماده شن
هرسال همین نیس
آماده شدنمون فرق داره
کی اونجایی میرسه که خودمون بینش درستمون بشیم
کی میشه یک دورقرآن روب معنای واقعی بخونیم
کی میشه
...
(حس خوبی نیس باگوشی کامنت گذاشتن)‏

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">