بی همگان

چه رنجی ست لذت ها را تنها بردن
و چه زشت است زیبایی را تنها دیدن
و چه بدبختی آزار دهنده ای ست تنها خوشبخت بودن
"علی شریعتی"

هو

_______

باید یکی پیدا بشود که هر روز هر لحظه با تمام وجود، با نگرانی توی چشم هام زل بزند و بگوید: «مواظب خودت باش»، تا من برایش بگویم که: نمی توانم از خودم مواظبت کنم.. از پس این «خود»م بر نمی آیم. این «خود»ِ سرکش ِ زبان نفهم ِ لعنتی!


*شاملو

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۴/۰۴
بی‌ همگان

نظرات  (۲۴)

اوهوم
منم معمولا نمیتونم !
نمیدونم چرا مسئولیت یه آدم سرکش زبون نفهم لعنتی رو سپردن به منی که عمرا از عهده ش برنمیام !!
پاسخ:
خودت همون اول گفتی میتونم!
بعد اون "یکی" بگه: پس به خدا می سپارمت!
پاسخ:
آخ گفتی..
۰۴ تیر ۹۱ ، ۱۴:۱۴ زهرا رجایی
این پست ارجاع بینامتنی داشت به یکی از پستای قبلت
یا شایدم خودش بود!
نه، قطعا خودش نبود! بود؟
شایدم من خیلی گیجم
ولی مطمئنم تیترش جدید بود
به هرحال باید، باید، باید
مواظب خودت... هست!

پاسخ:
خیلی بهش فکر میکنم..
ای سرکش ِ زیبا نفهم ِ لعنتی!
پاسخ:
هرچی گفتی خودتی:پی
بله خب!
۰۴ تیر ۹۱ ، ۱۸:۱۲ آنتی بیوتیک
خود کرده را تدبیر نیست!! (بهت بر نخوره ها ... کلا گفتم ... شاید در مورد هممون صدق کنه!!)
پاسخ:
میخوای سلام م کنی میگی بهت برنخوره و عصبانی نشو و اینا!
اگه کسی باشه که تو چشمات زل بزنه بگه مراقب خودت باش

آدم به خاطر همون چشما مراقب خودش هست

حتی اگه یه سرکش باشه ، حتی اگه این خود ، خود او نباشه
پاسخ:
اون چشما هست..
این خودِ لعنتی ...
نمی دانم با همه ی نامرادی هایش هنوز هم دوستش دارم و ...
دوست دارم مواظبش باشم ... مثل مادر ...

پی نوشت :
دقت فرموده اید که در ایام امتحان چقدر فعال می شوید ... به روز رسانی ، نظر گذاشتن ، وبگردی ... نتیجه : امتحان خیلی هم چیز بدی نیست
پاسخ:
اصن این یه قانونه! که هزچی کار عقب افتاده داری توی امتحانا سر و سامون داده میشه!
سلام
بعدِ این نوشته، و کامنتِ برادر محمد، یادِ یک دیالوگی از فیلمِ "فرزندِ خاک" افتادم که دوستش دارم. آنجایی که پسره گذاشته مادرش از راهِ کوه و کمر نیمه شبی با کردهایِ بلدِ راه بزند به دلِ جستجویِ همسرِ مفقودش، و حالا دارد به فردانده ی تفحصِ منطقه جواب پس میدهد.
فردانده خیلی عصبانی و خشن داد میزند سرِ پسره که:
همین جوری مادرت رو سپردی دستِ خدا؟
پسره با خونسردی جواب داد:
مگه بهتر از خدا هم سراغ دارید؟

خیلی ممنون. خواندنِ شما همیشه تلنگری به غفلتِ کرختِ ماست که یادِ خیلی چیزهایِ خوب بیافتیم. یادِ آنکه بهترین است برایِ سپردنِ خویش و احباب به دستش.
برقرار باشید و سربلند
یاحق
پاسخ:
کامنت های شما هم همیشه آرامش بخش
اینجا فضا خیلی دو نفره شده ؛ تو مایه های مخاطب خاص و اینا ...
پاسخ:
من از بچگی اغلب فضاهام دونفره بوده!
۰۵ تیر ۹۱ ، ۱۰:۰۰ زهرا(رها)‏
چشمانش را میخواهم
هرچه دلش میخواهد بگوید
چه بتونی مواظب خودت باشی
چه نتونی مواظب خودت باشی
اون همیشه نگرانه خودته
پاسخ:
همون چشما مسئولیتتو سنگین میکنه..
چقدر "چشم" .
چقدر "چشم ها" براتون پررنگن.مهمن.
برام جالبه.
پاسخ:
اصولا دو چیز برام اهمیت زیادی دارن. یکی ش همینه.
من به چشمام هم اگر زل بزنه نمی فهمم که باید مواظب خودم باشم
خدا باید مواظبم باشه جوابه همیشه من به همسریم.

پاسخ:
اونوقت کدوم دخترجان؟؟
سلام

فکر میکنم دیروز و این چند روز مابقی را کسی به آرامی من نیست. حتی دیدن نمرات ناپلوئنی هم نمی تواند این آرامش را بریزد به هم
اینجا محبت است که موج میزند و آرامش
حالا با خیال راحت، یک نفس عمیق میکشم، نفسی که پر باشد از بوی آرامش وجود امام رضا ..

از لیست حاجت مندان آقای نخودکی که دراومدی، جاهای بهتری به یادتم :)
پاسخ:
کی تو درمیای از این لیست؟ که من خوشال شم.
نمی شناسی،
ما از بلاگ وافی رد شدیم رسیدیم به شما مقصد ناکجا آباد
دختر جانم دیگه این نیازی به تعریف نداره.
پاسخ:
اصن اگر از اول می دونستم از وافی اومدی که عمرا جسارت نمی کردم بپرسم شما؟.
هم خدا را می خواهم ...


هم " چشم " های خرماییت را ...
آخرش آدم دلش میخاد دستشو پرت کنه تو هوا و یه چی زیر لب بگه تا خلاص بشه
حالا من زبان و نویشتم زیبا تو چرا گیر میدی الکی اصن؟
ولی هرچی که گفتم اعتراف خودت بود برای خودت
پاسخ:
:دی
سلام
این فیلم جدیدرو دیدی تیتراژ آخرش این شعرو میخونه که بیت اولش اسم وبلاگ توئه!
من غلام قمرم
غیر قمر هیچ مگو!
پاسخ:
نه. ندیدم.
۰۷ تیر ۹۱ ، ۰۷:۲۹ میمِ‌ لام
به نظرِ من هرکی بتونه ز پسِ خودِ‌ سرکشِ‌ زبان‌نافهمِ لعنتی‌ش بر بیاد، دنیا و آخرت‌ش رو فولِ‌ فول،‌ساخته. یه چیزی هم بیش‌تر.
.
اومدم یه چیزی بگم، بعد دیدم جنابِ «؟...» پیش‌دستی کرده‌ند. ولی خب، کماکان،‌این اسم برای من، تداعی کننده‌ی همان امینِ حیایی‌ست که پیش‌تر گفتم.
پاسخ:
قضیه امین حیایی چی بود؟
۰۷ تیر ۹۱ ، ۱۲:۲۰ زهرا رجایی
پست جدید دیگه!
پاسخ:
امتحانات تموم شده، خوشالیا!
۰۸ تیر ۹۱ ، ۱۱:۰۰ میمِ‌ لام
توئ سریال ساخت ایران، اسم‌ش غلام‌حسین بوده. بعد همیهش می‌گفت: غلام‌م!
یه بارم یه لپ‌تاپ فوقِ باریک دیده بود، گفت: غلامِ علم و صنعت‌ت‌م!
پاسخ:
آهان. خب من ندیدم.
نترس!

سگی که پارس می‌کند

حتمن که هار نیست

ما آدم‌ها هم

گاهی از شدت تنهایی

پاچه‌ی خودمان را گاز می‌گیریم!
من را از من بگیر

خودت را بده ...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">