هو
-
امسال برای اولین بار برای اعتکاف اقدام کردم، اما نشد. پذیرفته نشدم. و این پذیرفته نشدنی که می گویم،دقیقا نمیدانم یعنی چه! سیزده رجب، یکی از بچه ها پیامکی داد و پرسید که آمده ای اعتکاف یا نه؟ و وقتی مطمئن شد که در مسجد دانشگاه نیستم، به اطلاعم رساند که اسمم توی لیست بوده! در عین اینکه داغ دلم تازه شد و حالم خراب، اما به روی خودم نیاوردم و با خودم گفتم شاید اشتباهی شده. یا کسی هم نام من بوده.
اما همین دیشب، تا روی تخت دراز کشیدم، پیامکی آمد از نهاد، که معتکف عزیز! طاعات و عبادات قبول! در حالی که نهایت عبادت من توی این سه روز، خواندن نماز یومیه ام بود!
دیشب مثل همه ی اوقات مستاصلی، فقط توانستم گریه کنم. اما امروز موقع آماده کردن ناهار، حرف دوستی توی ذهنم رژه رفت که وقتی از تصمیمم برای اعتکاف باخبر شد، گفت؛ بنشین کنار همسرت و از هر معتکفی برای خدا عزیزتر باش!