هو
-
سعدیا لشکر خوبان به شکار دل ما
گو میایید که ما صید فلان گردیدیم!
هو
-
فکر می کنم
باید چند تا ستاره باشی
که این چنین
به خوابی عمیق
و آرامم فرو می بری
هو
-
توی ماشین منتظرش نشسته ام و به شیشه ی مشجر شده با قطرات باران خیره شده ام و تلاش قطره ی کوچکی را تماشا می کنم که انگار از آن بالای شیشه به دنبال هدف خاصی آرام آرام به پایین سر می خورد. در بین راهش از کنار قطرهای دیگر عبور می کند. از قطره هایی کمک میگیرد که سریع تر به آن پایین برسانندش تا با آن قطره ای که از اول به او چشم داشته، یکی شود. و با دقت خاصی از کنار قطره هایی که ممکن ست راهش را منحرف کنند و به سمت دیگری بکشانندش می گذرد و قاطی شان نمی شود. که مبادا یکی شدنش با قطره ی مطلوب به تاخیر نیفتد..
هو
-
عشق، امری یکباره است، لذت بردن، امری تکرارپذیر. هرگاه شاعری را یافتی که می گفت:« در زندگی خود، دوبار عاشق شده ام»، بدان که هرگز عاشق نشده است. او چیز دیگری را با عشق، اشتباه گرفته است؛ چیزی که می تواند ده هزار بار هم تکرار شود.
یک عاشقانه ی آرام - نادر ابراهیمی
هو
-
تنهایی یعنی:
هیچکس نباشه که بهت بگه دو دقیقه از پای اون کامپیوتر بلند شو بیا پیش من بشین!