بی همگان

چه رنجی ست لذت ها را تنها بردن
و چه زشت است زیبایی را تنها دیدن
و چه بدبختی آزار دهنده ای ست تنها خوشبخت بودن
"علی شریعتی"

بودن یا نبودن، مسئله ای نیست!

پنجشنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۰، ۰۲:۲۳ ب.ظ
هو

_______

خیلی که حالم خوش باشد،می نشینم جلوی بخاری، تا در نبودت پشتم به بخاری گرم باشد! جزوه ی نظریه های جامعه شناسی ِ جورج ریترز (این آینه ی دق!) را میگذارم مقابل چشمانم. و «دو خط موازی» را از فایل موسیقی موبایلم انتخاب میکنم و میگذارم روی تکرار که همین طور ساعت ها برای م بخواند و به یادم بیاورد که همیشه اتفاقی که من خواهانش هستم،نخواهد افتاد.

هربار که به حال ِ یلدای ِ «اینجا بدون من» فکر میکنم، خنده م میگیره! (حتما اگر بفهمی، میگی تو هیچی از عشق حالیت نیس. راس میگی.)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۰۸/۱۹
بی‌ همگان

نظرات  (۴۴)

سلام
و اگر خوش نبود؟!
یا علی
پاسخ:
دیگه خدا به خیر بگذرونه!
۱۹ آبان ۹۰ ، ۱۵:۳۱ آشنای غریبه
دیگه چرا جزوه رو معطل میکنی وقت خط موازی آهنگ بیاد
جزوه پر
اگه چیزی رو که می خوای
از خدا بخوای عینش اتفاق میوفته شک نکن
پاسخ:
یه خطم درس نمیخونم که!
حالت خوش باشه رو که نمی دونم اما خوش که نباشه معمولاً میای سری به وبلاگ من میزنی...
قبول داری...؟
سلام و یا حق!!!
واقعا هیچی از عشق حالیت نیست...
متاسفم برات
.
.
همیشه پای یک نگار جواهریان در میان است!
من و تو دو خطیم آری موازیان به ناچاری...
راستی یه خورده ثبات داشته باش
جرا عکس رو دوباره عوض کردی
پاسخ:
برای آدم حرف درمیارن!
راست میگم !
سلام
این کد آهنگتو برام میفرستی ؟

انقدر سرده اونجا ؟
سلام
ان شاء الله خدا همیشه به خیر بگذرونه.
یا علی
شما برو به همون نظریه های پوسیده دوران معاصر برس.
.
.
عشق و یلدا و رضا رو هم بزار برای عوام الناس ...
پاسخ:
پوسیده رو خوب اومدی!
۱۹ آبان ۹۰ ، ۲۰:۵۷ زهرا رجایی
الان دارم فک می کنم من خیلی که حالم خوش باشه چی کار میکنم...
دارم فک می کنم و هیچی پیدا نمی کنم...
میدونی چرا؟
چون انگار اخیرا هیچوفت حالم خیلی خوش نبوده...
یا شایدم حواسم نیس
نمیدونم

ولی تو هم واقعا حالت خوش نیستاااا!!
اینا که همه ش چیزای داغونی بودن!!
داغی مفرط بخاری! درس! و آهنگی که تو رو یاد یه چیزایی و یه کسی بندازه که...
اینا همه ش تلخه به نظر این حقیر!

زهره

دلم واست تنگ شد
سر یه چیزی...
نمیگم!
فراق به اختصار: سوختن در غربت
۱۹ آبان ۹۰ ، ۲۱:۳۴ آنتی بیوتیک
حس فیلم دیدن نیس!!
.
حالا این دخترک چیکار کرده؟! که خنده دار شده؟
پاسخ:
منم هیچوقت حس فیلم تعریف کردن نداشتم..
چه فرقی داره
خوش باشم یا نه
وقتی بودنی نیست که نبودنش برایم مسئله باشد.

مسئله ای هست...
خواستم با عقل، راه خویش را پیدا کنم
حال می بینم که حتی چاه را گم کرده ام!!

____________________________________________
"اینجا بدون من"......
چقدر دوس داشتم فیلمشو...
عشق، نوعی دیوانگی ست
خیلی ها به دیوانه های می خندند!!
چرا خیال میکنی با فهمیدنش بهت میگن چیزی از عشق حالیت نیس؟
تویی که داری از نرسیدن و اندر احوالاتش میگی ینی عاشق بودی یا دست کم یکی کانون توجه و عاطفت بوده
پس نع تو میفهمی؛خوبم میفهمی
۲۰ آبان ۹۰ ، ۱۰:۰۹ آشیـــــل
فک کن! مثلا تو عاشق باشی!
من که باورم نمیشه
سلام


این اتفاق به خیر بیفتد، من میروم... قول میدهم!...



و همیشه اتفاقاتی می افتد که من خواهانش نیستم!...
۲۰ آبان ۹۰ ، ۲۲:۲۴ یک پسر نسبتاً معتقد
این اولین کامنت من اینجاست ، نه ؟!
این انا انا و انت انت ای که این بغل نوشتید برای من کلی خاطره بر انگیز است ، از یک دنیا هم خاطره بیشتر دارم باهاش ، بماند ...


+ ما رسمی شدیم اینجا !
+ سلام :)
من همیشه عادت داشتم اینقد میچسبیدم به بخاری که میسوختم .
مواظب باش نسوزی یهو !!!
سلام
ببخشید که من وسطِ احساساتِ شما، قشیه را ادبیاتی میبینم. آن اتفاقات و حالاتِ شخصی شما را درک نمیکنم آخر. اما آنجایی را که تصویری حرف زدید، غبطه برانگیز دیدم:
در نبودت پشتم به بخاری گرم باشد!
احمد شاملو میگوید: آنها که در شعرها و نوشته هاشان آرایه ی "تضمین" می آورند، در واقع غبطه میخورد که ای کاش این خط مالِ من بود. بعد میبیند یکی قبل از آنها این را کشف کرده، به حیله ای اینگونه شریکش میشوند(نقل به مضمون!). و ما غبطه میخوریم به این کشفِ شما.
اینجا بدونِ من؛ ثامبز آپ!

برقرار باشید و سربلند
یاحق
سلام
پشتت به خداگرم باشه که هرچی نزدیک بشی، گرمتر میشه ولی نمی سوزونه، اما اگه به بخاری خیلی نزدیک بشی، می سوزونه! اونهم بدجوری.


ضمن تبریک عید غدیر با "جرعه ای از زلال غدیر" در خدمتم.
یا علی
۲۱ آبان ۹۰ ، ۱۸:۰۴ آشیــــــل
این صفحه ی سفید ِ ساده دو چیز رو به یاد ِ من میاره.
یکی لباس عروس
دیگری کفن ِ میت !

الان میخوام یه چیزایی بگم که نمیگم!ظاهرا حالت خوش نیست!
مواظب باش از خوشی زیادی کنار بخاری نسوزی

امیدوارم همیشه حالت خوش باشه
۲۱ آبان ۹۰ ، ۲۱:۳۹ زهرا رجایی

ارادت آبژی
(شکلک لوتی!)
۲۲ آبان ۹۰ ، ۰۸:۴۸ سین مثل سعدی
با وفا این بی وفایی های تو
نازها... بی اعتنایی های تو
این به طنازی قدم برداشتن
عشوها کردن، قدم بگذاشتن
این ز ابرو تیغ بران ساختن!!!
زلف ها برشانه ها انداختن
هیچ آگاهی که با ما چون کنی
ساغر دل را لبالب خون کنی...
بوی محرمش میاد..
خیمه و پرچمش...
دو خط ِ موازی؟ گوش نکن این آهنگای خفه رو.. می‌میری! بعد میشی مث من!!!
سلام


عید مبارک
۲۴ آبان ۹۰ ، ۱۳:۳۴ وداع باستانی
به روزم
منتظر حضور پرمهرتون
جزوه تو هم بخون وبی خیال عشق
بگو
به درک راه نبردیم به اکسیژن آب
برق از پولک ما رفت که رفت
اون پست اتوبوس هم باحال بود
به نظرمن فحش نبود دیوونه بود ازنوعی که از قفس پرید
۲۵ آبان ۹۰ ، ۰۰:۱۶ زهرا رجایی
دوسِت دارم... و دلم تنگه... تنگی که فقط با همون روزا خوب میشه...
اما خوبه که هنوز هستم و هستی زهره...

بوس غمی...
(حالمون خوب نمیشه، نه دعا میکنم، نه آرزو، نه هیچی...)
عیدت مبارک
۲۵ آبان ۹۰ ، ۱۸:۵۹ امید عبادی
شدی چون من ؟
بر هر چه به غیر عشق پا بگذارید
دست دل خویش در حنا بگذارید
عاشق بشوید، مردم! عاشق بشوید
یک نام خوش از خویش به جا بگذارید ...
۲۵ آبان ۹۰ ، ۲۳:۱۳ زهرا رجایی

حالت بد است... واقعا از مرده بدتری...
chera injori hasti? ye moddat har rooz ap mikonii ye moddat ham hich chi
che vazeshe
۲۶ آبان ۹۰ ، ۱۸:۵۱ آنتی بیوتیک
خوب بود تند تند آپ میکردیاااااااااااااا!!
.
قدر ندونستیم.
۲۶ آبان ۹۰ ، ۲۳:۴۸ آشیــــــل
الان خفه خون گرفتی؟؟؟
من غلط کردم خب
باز خوبه شما یه بخاری داری بهش دلگرم باشی
اینجا یا گاز قطعه یا شوفاژه!
۲۷ آبان ۹۰ ، ۱۹:۴۹ سین مثل سعدی
خسته شدم
چقدر رفرش کنم اینجارو
.
به روز کن
۲۷ آبان ۹۰ ، ۱۹:۵۷ سین مثل سعدی
در عشق آن که یکسره دل باخت، برده است
در این قمار صحبتی از اشتباه نیست
۲۷ آبان ۹۰ ، ۲۲:۰۱ زهرا رجایی

زیاااااااااااد...
عادت شده همین
جامعه شناسی به نظرم رشته ی خیلی خوبیه.اگر علاقه باشه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">