بی همگان

بی همگان

چه رنجی ست لذت ها را تنها بردن
و چه زشت است زیبایی را تنها دیدن
و چه بدبختی آزار دهنده ای ست تنها خوشبخت بودن
"علی شریعتی"

بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
پیوندها

ای عشق،فقط حساب دستت باشد..

دوشنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۰، ۰۹:۴۰ ب.ظ
هو

_______

_ حالا چیکار میکنی؟

 

: می گردم. راهو پیدا میکنم. اگر هم گم شدم که بر میگردم اینجا...

 

_ پس گم شو...



هی فکر میکنم،خودم و خط مشی ام را زیر و رو میکنم،اما دلیل ِ موجهی برای این همه عشق ِ خدا به خودم پیدا نمیکنم..!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۰۸/۱۶
بی‌ همگان

نظرات  (۳۹)

۱۶ آبان ۹۰ ، ۲۲:۲۴ بی دل
هه !
عیول !
عیول خدا !
میدونی ! خدا درسته که کلی قانون و قاعده و حکم و شرع و این چیزا داره ! ولی خیلی بچه باصفائیه ! بعضی وقتا بدجوری عشقی میشه !
دنبال دلیل موجه نگرد مشتی ! خیال کن همینجوری عشقی حال کرده با بنده هاش عاشقی کنه ... !
یا علی مددی ...
( جو گیر شدم زدم تو فاز درویش... !)
۱۶ آبان ۹۰ ، ۲۲:۲۷ بی دل
راستی این آقا و خانوم کوچولو کی ان؟
پاسخ:
دختره م یه دوست قدیمیه!
۱۶ آبان ۹۰ ، ۲۲:۳۹ صیاد
سلام
در قبل نوشت ها هم این مطلب رو نوشته بودید... یادتون میاد؟؟؟

در ضمن من حدس می زدم یک خانم از شما خواستگاری کرده ها...
آخه مردا دیگه اینقد عقل و شعور دارن...

موفق باشید و سربلند
یا حق!!!
پاسخ:
قضیه خواستگاری رو بی خیال شید ملت!!!
۱۶ آبان ۹۰ ، ۲۳:۳۱ ★★★ بهمن
چه قاطعانه!

کاش خدا یه نموره ام عاشق من می شد و به حرفا و خواسته های منم توجه می کرد...! والا
پاسخ:
من این تعریفو ندارم.
۱۷ آبان ۹۰ ، ۰۰:۳۲ امروزه
رباعی ای از امام خمینی خطاب به فاطمه طباطبایی(عروس ایشان وی فلسفه می خواند و گاهی اوقات موضوعات درسیش را با ایشان در میان می گذاشتند)
فاطی: تو حق معرفت، یعنی چه؟! /// دریافت ذات بر صفت یعنی چه؟!

ناخوانده الف، به یا نخواهی ره یافت /// ناکرده سلوک، موهبت یعنی چه؟!
۱۷ آبان ۹۰ ، ۰۰:۴۴ محمد
سلام
خدا که کارش درسته. بیایم به کارای خودمون فکر کنیم.
اون آقا پسر همون پسر عموی مرحومتان است؟!
موفق باشید و عیدتان هم مبارک باشد.
یا علی
پاسخ:
نه.پسرعموم نیس
۱۷ آبان ۹۰ ، ۰۱:۰۲ گاگول
آی قربون دهنت بابت جمله آخر! یعنی یه موقع هایی نگران حال عمومی خدا می شم بدجور! یعنی اون عشق در برابر این رفتار من هیچ جوره قابل توجیه نی! به قرعان!
۱۷ آبان ۹۰ ، ۰۲:۰۰ امیر
با تمام وجود گناه کردیم نه نعمت هایش را از ما گرفت و نه گناهانمان را فاش کرد


اگر اطاعتش کنیم چه میکند؟

قابل وصف نیستی
۱۷ آبان ۹۰ ، ۰۲:۳۵ وافی
آی گفتی..!
۱۷ آبان ۹۰ ، ۰۶:۴۵ تیراژه
عالی می نویسی....این "گم شو"..این امر آخر ...که پر از خواستن و طلب جانانه است..این عالی بود بانو...هر دفعه که می آیم چیزی داری برای اینکه جا بخورم..
۱۷ آبان ۹۰ ، ۰۶:۵۸ علی
ما گم شده در گمشده در گمشده هستیم
شاید کسی از ما خبری داشته باشد
...
..
.
۱۷ آبان ۹۰ ، ۰۸:۴۳ سجاد
آقا عروسی مارم دعوت کنید !!!
یادش به خیر ؛ اولین عروسی مختلطی که رفتم قم بود , سال 78 ؛ چه .... !!!
عجب باقالی پلو با ژله ای خوردم اونشب
پاسخ:
شمام گیر دادی به قم!
۱۷ آبان ۹۰ ، ۰۹:۳۴ بن‌بست
البته با لحن بهتری هم می‌شد گفت گم شو.
در ضمن اون زاینده‌رود که من نبینمش خیلی تو روحیه‌م تأثیر نمیزاره.
پاسخ:
عاشقانه تر از این نمیشه گفت «گم شو»
۱۷ آبان ۹۰ ، ۱۰:۵۳ مدادتراش
سلام

چقدر لذت بخشه این گم شدن... چقدر!

کاش یکبار دیگر بلند سرم فریاد می زدی: پس گم شو!


+ کلن سعی کنید زیاد به کار خدا دخالت نکنید! و خودتونو سعی نکنید جای خدا بذارید و از دید خدا تفکر کنید! چون شما "بنده" ی خدایید!
"بنده" !
"بنده" فقط بَهر بندگی است!همین!
۱۷ آبان ۹۰ ، ۱۲:۴۴ bahar
آقا من این پست و یادمه!
۱۷ آبان ۹۰ ، ۱۴:۱۴ سهراب
دلم گم شدن می خواهد...
تو دل یک کویر...
آسمان شب و م ه ت ا ب....
۱۷ آبان ۹۰ ، ۱۵:۳۴ باران
بعضی وقتا دلیل این همه محبتشو پیدا نمیکنی جز اینکه او مهربانتر از این حرفاست ...
۱۷ آبان ۹۰ ، ۱۷:۰۰ احسان
چقدر این آقا پسره کوچولوهه شبیه کودکیای منه!
پاسخ:
والا!
۱۷ آبان ۹۰ ، ۱۷:۱۷ زهرا رجایی
آقا منم این پستو یادمه
و یادمه همون موقعم خوشم اومده بود
گم شو!



راستی من هنوز شعر پاستیلی تو رو نگفتم!
خدا مرگم بده!!!
۱۷ آبان ۹۰ ، ۱۷:۳۳ م.ه
گم شو رو خیلی خوب گفتی!

همم می تونستی بگی میشه لطفا گم شی؟؟
مث : میشه خفه شید لطفا ؟!
۱۷ آبان ۹۰ ، ۱۷:۴۶ m
الان این دوستان از کدوم عکس صحبت میکنن؟
پ چرا ما هیچی نمیبینیم !!
آقا ماهم میخواییییم
پاسخ:
یجور زدیم که فقط کسائی که نام و نشون دارن،بتونن ببینن!!
۱۷ آبان ۹۰ ، ۲۰:۱۵ وافی
کلاً چه خبر؟!!! این روزا ردیفی یا نه؟!!!
پاسخ:
خووووب!
۱۷ آبان ۹۰ ، ۲۱:۳۲ سعدی ام
چی بگم والا
.
.
فک کن
.
.
گم هم نشو
.
.
منم خیلی موقع ها جا میخورم
رائفی پور هم بودم، بادید منفی رفتم ولی استفاده بردم
۱۷ آبان ۹۰ ، ۲۲:۰۳ گرگ
سلام
باز هم خب دیر شد. نشد به گاه بیایم.
این نوشته را که خواندم، یادِ چندتا چیز افتادم. اولیش یک رباعی از همین آقای صفربیگی که تیتر نوشته تان را از او نوشته اید. یک رباعی که مصرع آخر میگوید:
...من گم شده ام بیا مرا پیدا کن!
بعد هم یک قسمتی از فیلمِ باغهای کندلوس باشد به گمانم، که دیالوگها خیلی به اینی که نوشته اید شبیه اند. خیلی.
بعد هم یک چیزی که خودمان نوشتیم.
لطفا سفر شو، کاروان شو، تشنه هم باش
نزدیکتر لطفا بیا، من تویِ چاهم!
...
بقیه اش بماند دیگر. زیاد میشود. ته که ندارد. همه ی زندگی ما پر شده از این گم شدن ها. خب همین است که دوست داشتنی ست دیگر. نیست؟
دربابِ این نوشته پایینی تان هم که گفتید بیخیال شیم ملت! ما بیخیالیم ها، فقط خواندیم!
برعکس حرف زدن! دردناک!
اشتباهاتِ جدید! خوب!

و همچنان ریشوها به بهشت میروند!
برقرار باشید و سربلند
یاحق
۱۷ آبان ۹۰ ، ۲۲:۳۰ رها
مطمئن باش گم میشه
...
----------------
عکس خیلی قشنگه البته
بودن آدمای توش قشنگش کرده
۱۷ آبان ۹۰ ، ۲۲:۴۱ زهرا رجایی
من با تو قهرم!
قضیه ی این عکس چیه؟
کجاس؟
«یجور زدیم که فقط کسائی که نام و نشون دارن،بتونن ببینن!!»
این یعنی چی؟

یا من واقعا خنگم که نمی فهمم
یا واقعا خنگم...
ها؟
پاسخ:
بالا،سمت چپ
۱۷ آبان ۹۰ ، ۲۲:۵۱ زهرا رجایی
بیا!
حالا هی سنگ فایرفاکسو به سینه بزن!
با فایرفاکس همون عکس قبلی رو نشون میده واسه من
با آی ای اومدم الان!
دیدمتون...
خدا!
من یاد شهدا می افتم!
به خدا

حالا با هم دوستیم...!
شعرتو زود زود میگم
امشب زیادی غمگینم...
شاید شعرم اومد
شایدم نه

به هرحال هروقت شعرتو بگم
بهت میخبرم...
زود
۱۷ آبان ۹۰ ، ۲۳:۰۲ زهرا رجایی
بی ربطم که باشه
بی ربط نیس
پاسخ:
این شد!
۱۷ آبان ۹۰ ، ۲۳:۱۹ سید صادق
سلام
ممنون که اومدید

و در ادامه اینکه:

لطفا جو ناامیدی ندهید
۱۸ آبان ۹۰ ، ۰۱:۱۷ bahar
خانووووووووم
قالب وبت سیاه بوووووووود
یه دفعه کلا اومدم وبت که این پست و دیدم!
۱۸ آبان ۹۰ ، ۱۷:۳۷ آنتی بیوتیک
من نظر نذاشته بودم برای این پست؟
پاسخ:
نه!
۱۸ آبان ۹۰ ، ۱۹:۱۸ آنتی بیوتیک
حالا خوب طوری نیس که!! الان نظر میذاریم.
.
.
تا حالا ، برو گمشویِ عاشقانه نشنیده بودیم که شنیدیم!!!
.
چجوریاست؟؟؟
پاسخ:
دقیقا چی چجوریاس؟!
۱۸ آبان ۹۰ ، ۲۱:۵۱ محمد
سلام
بنده عذرخواهی م یکنم بابت اشتباه گرفتن اون بنده خدا.
یا علی
پاسخ:
خدا این یکی رو حفظش کنه.
۱۸ آبان ۹۰ ، ۲۱:۵۹ آنتی بیوتیک
دقیقا در چه نقطه ای از دوست داشتن ما باید به طرف مقابلمون بگیم:
" برو گمشو!"
.
یه لوکیشن براش تعریف کنی که دیگه نوره الا نوره.
پاسخ:
من فیلمنامه نویسی نمیدونم!
۱۸ آبان ۹۰ ، ۲۲:۱۶ زهرا رجایی
خدا این یکی رو حفظش کنه...

همه ی این یکیا رو
۱۸ آبان ۹۰ ، ۲۲:۴۸ آنتی بیوتیک
آره ه ه ه ه ه ه ه!!!
.
پس بگو چرا تو این فیلم خارجیا وقتی کیشیش میگه من شمارو رسما زن و شوهر اعلام میکنم، صدا و سیما سانسور میکنه. نگو حرف بی ادبی میزنن.
.
میگن : برو گمشو!!
.
.
عجب جمله ی عاشقنه ای. تا حالا بهش توجه نکرده بودم.
[هه]
۱۸ آبان ۹۰ ، ۲۳:۴۲ m
بالاخره ما نیز عکس رو دیدیم
عجب
۱۹ آبان ۹۰ ، ۱۱:۲۱ آشیــــــل
الان یعنی این فسقلی احسانه؟
به به
چشممون به جمالشون روشن شد!

نمیشه از عکسای الانتون بذارید؟؟!
۱۹ آبان ۹۰ ، ۱۱:۳۸ راوی
خدا ی بی دلیل خدای خوبیست

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم