ریشوها به بهشت می روند
_______
بعد از مدت ها رفته بودم هیئت.هیئتی که قبولش دارم.در اغلب ابعاد.
بعد از اتمام ِ عزاداری،همایش خادمین هیئت در ایام محرم بود.شخصی صحبت می کرد و از شرایط خادمی می گفت.برای انتظامات ویژگی های اخلاقی ای برشمرد و در آخر گفت آقایانی که مایل به انجام خدمت در بخش انتظامات هستند،محاسن داشته باشند.
تعجب کردم!
با خودم -طوری که نفر کناری هم شنیده بود- گفتم: اگر کسی دوس داشت خادم بشه،اما ریش نداشت باید چکار کنه؟؟
خانوم ِ کناری با لحن جدی و آرامی گفت:خب کسی که ریش نداره که اینجا نمیاد و اهل هیئت نیس.(!!!)
.
حالم بد شد از این همه .... این همه نمیدانم چه!
همان موقع از متعلقات خودم کسی در مردانه نشسته بود که ریش نداشت اما من به پاکی و اخلاصش و به عشقش به امام ِ شهیدش قسم می خورم.
تازه فهمیدم که حتما در مورد من هم که ظاهرم مثل خودشان نیست،همچین فکرهایی می کردند.
بعضی برخوردها آدم را دور می کند از خیلی چیزهای خوب.
+من دلیل اون شرط رو شنیدم و قانع شدم.اما حرف ِ نسنجیده ی اون خانوم اصلا توجیه پذیر نیس.
کاسه ی داغ تر از آش شنیدی؟
مصداق بارزش همین آدمان! همین آدمای به ظاهر مذهبی که گند میزنن به اعتقادات مردم! مثل حراست ی دانشگاه!