بی همگان

چه رنجی ست لذت ها را تنها بردن
و چه زشت است زیبایی را تنها دیدن
و چه بدبختی آزار دهنده ای ست تنها خوشبخت بودن
"علی شریعتی"

نقطه ی وصل

جمعه, ۱۵ مهر ۱۳۹۰، ۰۳:۵۹ ب.ظ
هو

ـــــــــــــــــــ

گوش دادن ِ نوای زیبای استاد کریمخانی شده کار ِ هر روزه ام..درست مثل همین حالا.

حال آدم را خوب می کند. و البته حال ِ چشم ها را بارانی ..

با شنیدنش خودم را نزدیکت می بینم.خیلی نزدیک.

 

هیچ وقت برایم مهم نبوده که پاسخ ِ سوال هایم از تو مثبت ست یا منفی. همین که هر بار به دیدنت دعوتم می کنی، برایم یک دنیا (که نه. دنیا پَست ست!)، برایم یک آخرت ارزش دارد..!

همین که همیشه گوشه ای از صحن جمهوری ات مأمنی برای گریه ها و حرف های ریزو درشت من (ما) باشد، کافی ست.از سرم هم زیاد ست! «جمهوری» ِ عزیزم چه حرف ها که از من در خاطر ندارد.. چه گله ها.. چه بغض ها ..چه اشک ها...

دوستش دارم.برایم ته ِ دنیاست. حتی همین بار آخر که تنها بودم.تنهای تنها . حتی همین امسال که (او) یی نبود که تا صبح بنشینیم و حرف بزنیم و نگاه کنیم..

تو را بخاطر خودت دوست دارم. نه برای هیچ چیز دیگر. تو بدون ِ زنجیر شدن به تعلقاتم، خواستنی هستی. من خودت را دوست دارم. خود ِ تنهایت. حتی اگر هدیه ای که سه سال پیش دادی،ــ که حالا شیرین ترین لحظاتم با «او» می گذردــ را از من بگیری.

این را گفتم که خودم هم بدانم، تو را فقط بخاطر خودت دوست دارم.


هیچ کس نمی تواند ادعا کند؛ خوشبخت تر از «من» ی ست که همسایه ی خواهرت هستم!

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۰۷/۱۵
بی‌ همگان

نظرات  (۲۰)

سلام
خوشا به حالتان که همسایه خانم هستید.
حرم می روید ما را هم دعا کنید.
یا علی
من صحن قدس رو دوست دارم...
در ضمن وقتی از باب الجواد وارد میشم بیشتر حال میکنم
باب الجواد راه ورودی به قلب اوست
حاجت رواست هرکه از این راه می رود...
امام هشتم ای شهسوار ایمان... خوش آمدی به ایران.
هیچکس هم نمیخواهد که چنین ادعایی بکند...
چون چنین حسی نمیکند...
چون دلش خیلی گرفته...
چون هیچ چیز...

راستی چرا؟ چرا منم امسال هر دو باری که رفتم، صحن جمهوری بوده؟
چرا یه صحن دیگه نه؟
من از این چیزا نمیفهمم!

خوب باش...
(لابد هستی البته،
کریمخانی و اینا...)
۱۵ مهر ۹۰ ، ۲۲:۰۴ آنتی بیوتیک
خوشبختی یه مسئله ی کاملا نسبی هستش!!!
پاسخ:
ضمنا اون جمله رو نگفتم که بحثو فلسفی ش کنیدا!
الان "او" همون خواهرشه؟!
پاسخ:
نه!
سلام...
فقط خواستم بگم خوش بحال اووت!
آدم حسودیش میشه
بعدشم قیف نیا از من میشنوی.چون زبونم لال یهو دیدی هدیه رو پس گرفتن امتحانت کننا
الان "او" کیه پس؟!
پاسخ:
گیر دادیا!
خیلی پست دوست داشتنی ای بود
سلام
عیدتان مبارک
یا علی
نچ! خب الان جای گیر دادیا می شد جوابمو بدی خب!
الان من یک علامت سوال خیلی بزرگ تو ذهنم ایجاد شده خب! دست خودم نیستش که!
پاسخ:
به خودت میگم فقط!
۱۶ مهر ۹۰ ، ۱۹:۱۴ آنتی بیوتیک
چرا همش گارد میگیری تو؟؟؟
۱۶ مهر ۹۰ ، ۲۳:۴۹ آنتی بیوتیک
میخوای خیلی خودتو قدرتمند نشون بدی!!!
.
البته جواب این جمله ام معلومه. اگه همون جوابی که تو ذهن من هست رو بدی که خیلی قابل پیش بینی میشی.
سلام...
مطب اولت رو خوندم.خیلی کتابی بود یکم
خودمونی تر ...به قولی معروف تا خاکی نشدی خاکی باش
..
یا علی.
فخر می‌فروشی از همسایگی‌ت؟!!!
اصلاً گفته‌اند دوری و دوستی..
قرار باشد دل ما را هم بسوزانی به عمه‌م گلایه‌ات را می‌کنم


عیدت مبارک رفیق!
"هیچ کس نمی تواند ادعا کند؛ خوشبخت تر از «من» ی ست که همسایه ی خواهرت هستم!"

من می تونم ادعا کنم ...
دارد دل ما راه نجاتی دیگر

در مشهد و در قم ، عتباتی دیگر

بر بانوی با کرامت قم صلوات

بر شاه خراسان صلواتی دیگر
۱۷ مهر ۹۰ ، ۱۱:۴۴ بغض ها و وراژه ها
دلم من گم شده است
اگر که پیدا کردید
بسپارید امانات رضا
و اگر از تپش افتاد دلم
ببرید پنجره فولاد رضا
از رضا خواسته ام تا شاید
بگذارد که غلامش باشم
همه گفتند محال است ولی
دلخوشم من به محالات رضا
عید شما مبارک
باران چشمهایت
...
جمهوری
قرارهیمان انجا بود

هیجا زیباتر از جمهوری گنبد را نمییابی

و خواهرش
عشق میکنم صبحا برای اینکه به سرویس دانشگاه برسم میبینمش و میگویم
سلام و درود خدا بر تو
زیبا گفت منزوی
وقتی جایگاه نظری نیست
باید سکوت کرد و نگفت و شاید هم باید در دل گفت
ولی چه کنیم که بازی عشق مگر شاید و اما دارد...
میگوید و میرود

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">