بی همگان

چه رنجی ست لذت ها را تنها بردن
و چه زشت است زیبایی را تنها دیدن
و چه بدبختی آزار دهنده ای ست تنها خوشبخت بودن
"علی شریعتی"

«خانه ی بابایی»

جمعه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۳، ۱۲:۳۹ ب.ظ

هو

-

محرم سال گذشته، اولین محرمی بود که محمد در قم نبود، و شب های هیئت را از دست می داد. شب هفتم که قرار شد بیاید، رفتم هفتاد و دو تن و کنار کره زمین توی ماشین نشستم منتظرش. صوت شب های گذشته ی هیئت را هم که از قبل توی فلش ریخته بودم، گذاشته بودم با صدای کم برایم می خواند. محمد که آمد، بعد از سلام و احوالپرسی که حرکت کردیم، صدای صوت را زیاد کرد. و همین که صدای آشنای محرم هرسال را شنید، بغض دلتنگی هاش باز شد و ... تا خود خانه گریه کردیم..

گریه کردن برای دوری از جایی که آدم به آن تعلق دارد و دوری از اصل را این روزها خوب می فهمم. درست زمانی که از خانه ی خودمان تا خانه ی بابا می روم.

من تعجب می کنم از همه ی عروس هایی که توی زندگی ام دیده ام. در حالی که در چهره شان غم دوری از خانه ی پدری نمایان نبود..

 

 

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۳/۰۱/۲۲
بی‌ همگان

نظرات  (۱۶)

۲۲ فروردين ۹۳ ، ۱۲:۴۰ زهره سعادتمند
برامون زیاد دعا کنید

بغضم گرفت...
و این مصرع اومد توو ذهنم:
غم غریبی و غربت چو برنمی تابم...

دعا هم که همیشه می کنم...
قربونت برم... این روزا شاید بیشتر از همیشه حست می کنم...
و اگه خنده ت نمی گیره از الان دارم فک میکنم یعنی فردای شنبه بازم میتونم بهش تک بزنم؟؟ بازم بهم تک میزنه؟
خنده ت نگیره...
فکراییه که میاد توو سر آدم
نه از باب بی معرفتی تو!
که هیچوقت نبودی
از باب تغییر
تغییر
تغییر
حتی فقط روزای اول.
نمیدونم... زهره ی لعنتی...
پاسخ:
بعضی تغییرا انقدر بزرگ و تاثیرگذاره که آدمو می پکونه!
قسمت جالبش هم این تناقضیه که نمیدونی از اینکه داری با همسرت(همسری که تو دیگه میدونی..) میری زیر یه سقف شاد باشی یا اینکه غم دوری از خونه و خانواده رو به دوش بکشی. اونم منی که اینقد بابایی ام(که بازم خودت میدونی..)
چقد خوبه که تو خیلی چیزا رو میدونی زهرا
مرسی که هستی
ان شاء الله بهترین خاطره ها براتون تو خونه ی جدید رقم بخوره بانو...
پاسخ:
ممنونم
ایشالا عروسی خودت
بچه ننه.
آیا ما برای آن خانه‌ی اولی که ازش آمده‌ایم این‌جا هم این‌قدر دل‌تنگ شده‌ایم؟ می‌شویم؟ می‌شود یعنی این‌قدر شوق برگشتن داشته باشیم؟ شوق مرگ؟
پاسخ:
نکته ی قابل تأملی بود.
سلام
موضوع غریبی نیست ... خیلی از دوستامو  دیدم که اوایل ازدواجشون همین طوری بودن همین قدر که میگی غمگین بودن اما بعد از یه مدت وابستگیشون به خانه جدیدشون چند برابر خانه پدریشون شد اگر چه کشش خانه پدری همچنان باقی بود.
ان شائ الله که در کنار هم عاقبت به خیر بشین...ان شائ الله که پله به کمال رسیدن همدیگه باشین ...ان شائ الله که خانواده کوچیکتون همیشه زیر سایه امام زمان باشه.
خوشحالم

پاسخ:
ممنونم بابت دعاهای خوبت
بیا قیافه منو ببین.
له ِله.غصه دار. اصن یه وعضی :/
پاسخ:
از حالا؟
هر وقت فکرشو میکنم غصه م میشه

اصن عروسی هفت پشت غریبه هم که باشه وقتی میرسیم به لحظه خدافظی عروس و خانواده ش من گریه م میگیره!

روز عروسی تو من امتحان دارم! چه روز نکویی :پی
پاسخ:
غصه نخور؛درست میشه:‏)‏
عادت می کنید
همه عادت می کنند.
پاسخ:
بخشی ش عادته؛بخشی ش دلگرم شدن به جذابیت های زندگی جدید.

سلام زهره .خوبی؟روزت مبارک

 [گل رز ]

پاسخ:
سلام. ممنونم. کدوم فاطمه؟
چه حسی به دلم اومد...!
تو تمام این مدت حتی یه بار هم به رفتن و غم بعد از اون فکر نکردم..!
سخته.... دلگیره....

انگار هم شکلیم...
پاسخ:
امیدوارم خیلی زود این حسو به دلت نیاورده باشم
غم انگیز ناک بود...هست...خواهدبود...
بغض پدر وقتی دخترش قرار نیست ذیگه دختر اون خونه باشه و قراره خانوم یه خونه ی دیگه بشه... آدم رو داغون میکنه...
:(
سر بزنید به ما
www.parishaniat.blog.ir

پاسخ:
خانوم خونه بودن کجا و دختر خونه بودن کجا؟!
۰۶ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۴:۲۳ خارج ازچارچوب
تو تصورم نمی‌گنجه دل‌تنگ شدن.ازونجایی که نمیتونم یه جا برای همیشه بند بشم.

مبارک باشه.ایشالا دست به دست هم بروید بالای بالا.همراه با بچه‌های زیاد
پاسخ:
البته تا حدودی به پسر بودنت هم ربط داره ها!

ممنونم. ایشالا. همیشه از این دعاهای خوب برامون بکنید.
روسری سرخ گلدار
عروس خدانگهدار

نمیدونم چرا شب عروسیت همه چیز یه آن از جلو چشمام گذشت
مخصوصا پیاده روی ها که بین تمام حرفات تو دلم برات دعا میکردم
خیلی منتظر اون شب بودم ...
خیلی حتی خیلی قبل تر از آنی که فکرش را بکنی.

با اینکه سیره زندگیه، آدم همون دختره باباشه اما با این مرورها انگار قسمت اول تموم شده و خیلی چیزها عوض شده و همه بت میگن به قسمت دوم خوش اومدی...
پاسخ:
این زندگی،ثمره ی کلی دعا و لطف خداست. مرسی بابت همه چیز.مرسی بابت اون روزا
۱۳ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۲:۲۰ پلڪــــ شیشـہ اے
سلام بانو

انگار خیلی دیر دیدم پست تون رو!
ان شاءالله به سلامتی و دل خوش 
زندگی تون پرباشه از عطر محبت خدا و اهل بیت 
و به محبت تون گرم گرم باشه

غم داشت متن ... 
پاسخ:
ممنونم.

همه ی غم ها بد نیستن.
۱۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۰:۰۲ پلڪــــ شیشـہ اے
اوهووم :)
انقد قیافه تون برام آشناس که دارم خفه میشم.
حقیقتا.
یاعلی.
پاسخ:
من آدم معروفی ام خب!
عجیب نیس اصن!!
:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">