بی همگان

چه رنجی ست لذت ها را تنها بردن
و چه زشت است زیبایی را تنها دیدن
و چه بدبختی آزار دهنده ای ست تنها خوشبخت بودن
"علی شریعتی"

بهار بود و تو بودی و عشق بود و امید

يكشنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۲، ۰۲:۱۲ ق.ظ

 

هو

-

 

از همین می‌ترسم. به یه چیزی یا کسی عادت می‌کنی، اونوقت اون چیز یا اون کس قال‌ت میذاره. اون وقت دیگه چیزی برات باقی نمی‌مونه. میفهمی چی می‌خوام بگم؟ اون هایی رو که می‌گذارن و میرن دوست ندارم. اینه که اول خودم می‌گذارم میرم!... این‌جوری خیلی خاطر جمع‌تره!

 

خداحافظ گاری کوپر - رومن گاری

 

 

 

{زهرا این پست یک‌جور تقدیمی به توست که با ناامیدی گفتی؛ اگر شد وبلاگتم... }

 

 

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۹۲/۰۱/۰۴
بی‌ همگان

نظرات  (۲)


«اکه شد وبلاکتم به روز کن... بوس...»
جان... زهره...
چی بگم؟
تازه الان یعنی دو سه دقیقه پیش کامنتتم خوندم
و نمیدونم چی بگم...
زهره...
زهره...
فقط دلم میخواد زودتر ببینیم همو...

پاسخ:
...
خب الان فهمیدم خاله ت...
از صمیم قلب تسلیت میگم
.
ایشالا که با حضرت زهرا (س) محشور شه
.
ـ گلایل ـ

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">