ساحل، پس از دریای طوفانی
يكشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۱، ۰۶:۴۱ ب.ظ
هو
_________
تا به حال چندین بار «چهل سالگی» رو دیدم. هر بار هم کلی حالمو بد میکنه دیدنش. داستانش داغونم میکنه. چون زیاد می فهممش. اما هربار به عشقِ یه قسمتش می شینم و تا انتها تماشا میکنم. همون جایی که نگار تمدن نشسته روبروی کوروش کیان(ظاهرا عشق قدیمی ش) و در جواب سوال کوروش که میپرسه: «تو واقعا از وضعی که داری راضی ای؟»، میگه:
«یه جایی خوندم یه موج سوار وقتی از یه موج بلند رد میشه، خیلی هیجان داره. ولی وقتی به ساحل امن میرسه لذتش چند برابر میشه. فرهاد(همسرم) به من امنیت میده.»
۹۱/۰۷/۲۳
.
.
.
غمی به گرد دلم جلوهگر شده که نشان از آمدن پاییزی ست که در و دیوار دلش را نم گرفته، صدای آوازش را غم گرفته. پاییزی که همه درد است و همه داغ است و همه عشق است و همه سوز. همه در هم گذرد هر مه و هر سال و شب و روزش. کَت کؤشنین پاییزلارى ، یازلارى، بیر سینما پرده سى دیر گؤزوْمده، تک اوْتوروب ، سئیر ائده رم اؤزوْمده... . نشانه های پاییز را در گوشه کنار شهر گاهی می شود دید. برگ ها آرام آرام زردی می گیرند و درخت ها فشار خونشان پایین می آید و رنگ از رخسار شاخساران و برگ های عطشان می پرد و ندا می آید که خزانی دل تنگ در راه است... .
.
.
.
این بار با یک پست شدیدا طولانی ضیافتی در خانه مان برپاست؛ پستی که با واژه شمار word؛ شامل: 2249 کلمه، 8511 کاراکتر بدون اسپیس، 10856 کاراکتر با اسپیس و 79 پاراگراف و 343 خط است. یک گالری با 19 تصویر متفاوت. یک دو بیتی. روایتی از نون و القلم. روایتی از پاییز، غزلی از حضرت شمس، رباعی ای از جلیل صفر بیگی، مقدمه ی کتاب 18 ساله گی شخص خودم! ، 6 تابلو با تصاویر متفاوت از منطقه اشکورات، غزلی از حامد عسکری عزیز، جمله ای از منطق حیات فرانسیس جاکوب، چند نقل قول از کورت وانگات، آدولف پوتمان، جناب آئین، علی صفائی حائری، اثری از مولایم مولانا جلال الدین، غزل از کاتب این سیاهه بهنام هدیه به آستان مقدس حضرت رضا، روایتی از داستان زندگی ظاهری و باطنی و دنیا و باقی مسائلش به قلم کاتب این سیاهه ها، پی نوشتی پر از سلام سبز و سرد و بی کران و نهایتا یک عده پیشنهاد. بوسیدن روی ماه، نمایشگاه نقاشی شبنم منادیزاده، ماهنامهی 24؛ ماهنامهی داستان، کنسرت گروه کامکارها، نمایش ایرانی به صدای زمین گوش کن، نمایش ایرانی دیوار چهارم و اجارتا 3 پی نوشت!
.............
منتظر ردپای عبورتان و گرمای حضورتان به رنگ نارنجی برگ های پاییز هستم!
ارادتمند.
بهنام.ج