سر دشت شهادت
شنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۰، ۰۲:۰۱ ق.ظ
هو
__________
وقتی صبح جمعه با خبر شهادت فرمانده اطلاعات سپاه بیدار بشی، احتمالا روز خوبی در پیش نداری.
مخصوصا اگر اون شخص «عباس عاصمی»، رفیق و همرزم بابات باشه.
بابا وقتی خبرو شنید، همش زنگ می زد به دوستاش و با تشویش و نگرانی می پرسید عباس عاصمی چی شده؟ میگن شهید شده!درسته؟ چطوری شهید شدن؟ ... ؟؟
به حاج حسین کاجی که زنگ زد، بعد از مطلع شدن از اوضاع، گفت: حسین ! ما موندیما .. با بغض گفت.
من می ترسم..خیلی می ترسم.
_میخوام یه حرفای دیگه ای هم بزنم اما از خدا خجالت می کشم.._
یکشنبه صبح ایشالا راهی نورم. (کردستان و کرمانشاه)
برای چهار نفر ویژه دعا خواهم کرد.
۹۰/۰۵/۰۱
مثلا فک کن که ماشین حامل ما برود تا ته دره شیطان
یا
جوّ بازی دراز بگیردم و بمیرم
یا
اصلا پژاک ما را اشتباهی بگیرد و یک مین خرجمان کند! از همان ها که «عباس عاصمی» را به مرادش رساند..
...
این ها که گفتم خیال پردازی های شبانه ای بیش نبود..