بی همگان

چه رنجی ست لذت ها را تنها بردن
و چه زشت است زیبایی را تنها دیدن
و چه بدبختی آزار دهنده ای ست تنها خوشبخت بودن
"علی شریعتی"

قـیـــــدار

جمعه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۰۵:۵۴ ب.ظ
هو

_________

با صحنه صحنه ی فصل ِ «جدایی صفدر از قیدار» گریه کردم.. همان جا که قیدار فروریخت. همان جا که تار سبیل از کف دست صفدر مثل پر که نه مثل تیر رفت توی چشم قیدار. با همان نگاه ِ قیدار به انتهای خیابان امیریه که منتظر بود صفدر برگردد..

خواندن فصل ِ موتور وسپای فاق گلابی که تمام شد بلند شدم و هی بی هدف توی حیاط قدم زدم.. قدم زدم. قدم زدم.

بعدتر اما پیدا شدن سر و کله ی حاج علی فتاح جیغم را دراورد! حالم را خوش کرد.



آدم گاهی دلش می خواهد بعضی «دوست» ها را «رفیق» صدا بزند. دلتنگتم رفیق ! (همان شب گفتم اما باور نکردی.) صبوری ت زهره ی زخمی ِ وحشی را رام کرد.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۱/۰۲/۲۲
بی‌ همگان

نظرات  (۱۶)

همه جا این روزها حرف از قیدار ِ
سلام
الان این چند سطر اول ماله یه کتاب بود؟خیلی مبهم بود!
بعدشم من پست قبل نظر گذاشتم!کوشِش انوقت؟
بعدترشم اگه اون ثبت نشده،ما لینکتون نمودیم!
بعدترترشم ما مدت زیادی اینجا نبودیم...چه قد کشیدی عمو جون! بزرگ شدی!
پاسخ:
من دوستان هرروزه رو به سختی یادم میاد! شما که به قول خودتون کم اومدید اینجا.
سلام

جدایی صفدروقیدار و اون اتفاقاش واقعن دردناک بود...

ولی موقع خوندنش برام سوال بود که صفدر قیدار رو می شناخت، چرا اونطور کرد؟
پاسخ:
[......]
من من هستم یک عدد علامت سوال و سه نقطه!
حاجی من خیلی کُند دارم پیش میرم این قیدار و..
اصن لامصب انگار قسمت نیست به سرعت ِ باقی ِ کتابای امیرخانی بخونمش..
الآنم موندم تو کف ِ اینا که تو نوشتی..
همتونم خوندین آدم افسردگی میگیره و من الآن سیگار دستمه!
+
واقعن توئه وحشی رو کی میتونه رام کنه؟!!!
من از همین تریبون دستشو میبوسم
پاسخ:
من تو نصفه روز خوندمش. اگر درسامم همین طور می خوندم الان وضعم خیلی بهتر بود!
من هنو به اون فصلش نرسیدم ( گفتن داشت آخه این ؟ )

چی خوبه که آدم یکیو داشته باشه که بتونه رفیق صداش بزنه ! دوست داشته باشه که رفیق صداش بزنه !
اوه اوه !!! صفدر و قیدار و رفیق و فتل و شب و گلابی و جیغ !!!

موضوع ناموسی شده ؛ ما نیستیم ...
قیدار؟؟؟ هه ه ه ه
روزتان فرخنده

در پناه مهرش باشید و راضیة مرضیّة

سلام و یا حق!!!
سلام
ما هم تعریفش را زیاد شنیدیم.
یا علی
نخوندمش :)
چه قدر دلم می خواد کتابم زودتر برسه دستم و بخونمش...
قیدارو برام خریدن ولی معلوم نیست کی دست خودم باشه...
دیگه نگو ازش ، حسودیم میشه
کتاب جدید امیرخانیه؟

و من چقد دور شده م از کتاباش انگار!
پاسخ:
این یکی رو ولی بخون.
با تشر زدن قیدار به راننده به سماع افتادم در فصل مرسدس ... چرا آچار کشی می کنی ماشین رو ... ؟؟!!

واقعا با فصل جدایی صفدر از قیدار اشک ریختمــــ... مثل به خود پیچیدن ارمیا
الله اکبر ؛ بسم الله الرحمن الرحیمـــ...
این اسم کتاب بود؟
- شکلک کسی که به عمرش از این کتابا نخونده و دچار فقز مفرط فرهنگیه ! -
پاسخ:
شما خودت خط کشی یرای اندازه گیری ِ فرهنگ!
من تازه تموم کردم قیدار رو
خدایی خیلی دوست داشتنی بود این کتاب

ولی یه سوال
آخه سن علی فتاح قد نمیده به این کتاب و اون تاریخ
تازه جوری که از خود قیدارم بزرگتر باشه

من اشتباه فهمیدم
یا امیرخانی همینجوری دوس داشته علی فتاح رفیق باشه با قیدار ؟!...
پاسخ:
من انقد ذوق کردم که اصن به این چیزاش فک نکردم!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">