جمع نقیضین محال نیست!
________
- قبل تر اگر کسی از حرف های بی پرده م ناراحت می شد، با خودم می گفتم خب حتما بدجوری حرف می زنم و باید یکم ملایم و تر صمیمانه تر بگویم. بعد نشستم با خودم دو دو تا چارتا کردم دیدم من که نمی توانم توی لفافه و این ها حرف بزنم پس بهتر همین ست که طرز صحبت کردنم را عوض کنم. و تا حدودی مراعات می کردم (و می کنم.) اما واکنش دیگران (به جز عده ای معدود) بعد از شنیدن حرف های صریح و رک باز هم ناراحت شدن ست و بهشان بر می خورَد. حالا به تازگی فهمیدم که بعضی آدم ها واقعا واقعا به دورویی و نفاق عادت دارند و برایشان خیلی مطلوب تر ست اینکه حرفت را مستقیم نزنی و یا حداقل توی زرورق هایی از تعارف و ریا بپیجانی. یعنی ترجیح می دهند حقیقتی را اگر قرار ست بشنوند خیلی خوشگل و کادو پیچ تحویل شان دهی حتی اگر چیزی از منظور اصلی ات باقی نماند. و یادشان رفته که هر حقیقتی به ناچار کمی تلخی هم با خودش دارد که ما مجبوریم بپذیریم.
برچسب گستاخی هم می زنند گاهی، به کسی که به قوانین شان عمل نمی کند! من اما حاضرم این برچسب ِ سنگین را با خودم حمل کنم ولی حرفی که باید، به گوش صاحب اصلی اش برسد.
- حالا می فهمم وافی چی میگفت! ( تا همین سه چهار روز پیش فقط شنیده بودم!)
- میگه حالا یکی یه حرفی زده تموم شده رفته. نیازی نیست به خاطر یه حرف خودتو ناراحت کنی.
قبول کردم و فهمیدم که یک چیزهایی اصلا نباید قابلیت ناراحت کردن را بهشان داد! اما دلم صاف نمی شود هیچوقت. شاید.
میگم تا مدتی بهتره مراعات کنیم و زیرپوستی عاشق باشیم.
قبول کرد خیلی خوب و آروم.
....... (بخشی از عاشقانه های زیرپوستی!!!)
هرسه خط تیره کاملا بی ربط به هم هستند و کاملا مربوط!
آنچه خدا دوست دارد چیست؟ مردم را بی خیال خواهر من.
یا علی