بی همگان

چه رنجی ست لذت ها را تنها بردن
و چه زشت است زیبایی را تنها دیدن
و چه بدبختی آزار دهنده ای ست تنها خوشبخت بودن
"علی شریعتی"

راه حلی داری؟*

پنجشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۰۹:۰۱ ب.ظ
هو

ــــــــــــــــــــ

من خواب دیده‌ام که کسی می‌آید

من خواب یک ستاره‌ی قرمز دیده‌ام
و پلک چشمم هی می‌پرد
و کفش‌هایم هی جفت می‌شوند
و کور شوم
اگر دروغ بگویم
من خواب آن ستاره‌ی قرمز را
وقتی که خواب نبودم دیده‌ام
کسی می‌آید.. کسی می‌آید
کسی دیگر.. کسی بهتر
کسی که مثل هیچکس نیست...‏
‍«فروغ»

 

 *راه نجاتی برای کشتی شکسته
که نه غرق می شود، نه نجات پیدا می کند

«نزار قبانی»

- ...

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۱/۰۲/۱۴
بی‌ همگان

نظرات  (۹)

تعجب می کنم از کسانی که می گن چرت ُ پرت های فروغ !
شعر ِ نابی بود...
پاسخ:
خودمم خیلی خوشم نمیاد ازش. ولی دلیل نمیشه اگر شعر خوبی هست(که هست) نادیده گرفته بشه.
سلام
قریب است...
یا علی
پاسخ:
کسی بهتر..
ایستاده منتظر میمانم
اما امیدوارم نرسد آن روزی که بگویم
آمدی جانم به قربانت ولی...
زهره واقعا خوبی؟
من فکر میکردم خوبم ولی خیلی خوب نیستم
اصلا حالم خیلی بده
تمام ذهنم
کمی از تمام
پیچیده شده است به هم
پاسخ:
الان یه حالی دارم که می دونم خیلی زودگذره. پس بهش توجه نمی کنم.
۱۴ ارديبهشت ۹۱ ، ۲۳:۱۱ کاش مےشد خدا را بوسید...
«و میتواند
تمام حرفهای سخت کتاب کلاس سوم را
با چشمهای بسته بخواند
و میتواند حتی هزار را بی آنکه کم بیاورد از روی بیست میلیون بردارد
ومی تواند از مغازه ی سید جواد هر چه قدر جنس که لازم دارد نسیه بگیرد
و
میتواند کاری کند که لامپ الله
که سبز بود مثل صبح سحر سبز بود
دوباره روی آسمان مسجد مفتاحیان روشن شود
آخ ...
چه قدر روشنی خوبست
چه قدر روشنی خوبست...

کسی می آید

و سفره را می اندازد
و نان را قسمت میکند
و پپسی را قسمت میکند
و باغ ملی را قسمت میکند
و شربت سیاه سرفه را قسمت میکند
و روز اسم نویسی را قسمت میکند
و نمره مریضخانه را قسمت میکند
و چکمه های لاستیکی را قسمت میکند
و سینمای فردین را قسمت میکند

و سهم ما را هم می دهد
من خواب دیده ام...»


حدود 6 سال پیش بود که کتاب اشعار فروغ را گرفتم.
سال 86 بود که خاندمش.
این شعر را خیلی در بین همه اشعارش دوست می داشتم.
پاسخ:
حال آدم رو خوب می کنه..
سلام
این فروغی که شما نوشتی معرکه ست. این و "آیه هایِ زمینی"اش را عمیقا دوست دارم. و من عین بچه های دبستانی میخواهم خود شیرینی کنم، که:

بی اسلحه و فشنگ برمیگردی
بی هرچه که دنگ و فنگ برمیگردی
تو آشتیِ تمامِ دعواهایی
صلحی و به جانِ جنگ برمیگردی!



کلا نمایشگاه شده پاتوق بچه های وبلاگ نویس! و حتی فیس بوک نویس! قبول کن!
یاحق
پاسخ:
گرچه دیدار های ما به همین نمایشگاه محدود نمیشه.
شاهین میگه:
" فری جونه فروغ بس کن دیگه نخون صدات مث عذاب وجدانِ واسمون! "
راه حل ندارم ..
دیدنی ها چیه؟کیه؟کیه؟کیه؟(با صدای اون پیرمرده قهوه تلخ)
کسی که مثل هیچکس نیست...‏
.
تازه می‌فهمم وقتی حرفِ‌ امیرخانی که می‌گفت: «دو مجموعه شعر آخر فروغ به شدت دینی‌اند» یعنی چه.
من خراب این شعره هستم وقتی که شخصیت سایه برای اون پسره که اسمش یادم نیست می خونه .تو کتاب مستور.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">