بی همگان

چه رنجی ست لذت ها را تنها بردن
و چه زشت است زیبایی را تنها دیدن
و چه بدبختی آزار دهنده ای ست تنها خوشبخت بودن
"علی شریعتی"

۱۸ مطلب در فروردين ۱۳۹۱ ثبت شده است

بنظرم دو تا چیز هست تو این دنیا که آدم وقتی تو اون موقعیت قرار میگیره دوست داره بمیره ولی یک لحظه محبوبش کنارش باشه !

( برگرفته از داستانی واقعی !)

* ساعت صفر عاشقی - کنار رودخانه ی کارون ..... بشینی  و لاو ترکوندنای ملت فهیم ایران رو تماشا کنی و حسرت بخوری که چرا محبوبت کنارت نیست .

** دم دمای غروب دقیقا وسط دشت گل لاله که تک تک با گلهای نرگس مزین شده بشینی و رمان " یک عاشقانه آرام " رو بخونی و هر لحظه دلت بخواد محبوبتو ....

----------------------------

برای مه تاب :

هه !
مرا چه به فلسفه ؟؟؟
من هنوز در منطق چشمانت مانده ام !

۱۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۱ ، ۱۱:۰۱
بی‌ همگان
هو

_________

توی این دنیا کسی به تعداد موقعیت های خطرناکی که برای به گل رسیدن هم تیمی ت ایجاد کردی، توجه نمیکنه.

اینجا همه به تعداد گل های زده ی خودت نگاه میکنن!

۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۱ ، ۱۸:۴۰
بی‌ همگان
هو

________

یه فرصتی باید بشه همه رو یه جا با هم ببینیم. اینطوری نمیشه که. خب سخته بخوای بشینی دو نفری غیبت این همه آدم رو بکنی! طاقت فرساست!

میخواستم یک وعده ی دیداری بذارم برای بچه هایی که دم دست هستن. منتهی دانشجوها و طلبه های شهرستانی که رفتن ولایت. قمی ها هم که مسافرت. 

فعلا صبح تا شب در اختیار ِ یک آدم ِ ... هستم! باید سعی کنم بهش خوش بگذره. چون بعدا برام آبرو نمیذاره!


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۱ ، ۱۹:۱۹
بی‌ همگان
هو

________

تو فکر کن که «فراق» همان «تحریم» است. اصولا در فراق، در نتیجه ی فشار ها و کمبود ها، و شکوفا شدن استعدادهای نهفته، شعرها و حرف ها و نوشته های نابی بوجود می آید که عمرا یکی ش در «وصال» متولد شود!


قدر تک تک لحظات خود را بدانید!



برای «او» که حالا کیلومترها فاصله داریم از هم:

مثل آن است که شاهرگ احساسم را زده باشی

بند نمیاید دوست داشتن تو...


۳۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۱ ، ۱۵:۴۹
بی‌ همگان
هو

________

نه از آن هایی باشید که در یک حرکت احمقانه، هنوز فیلمی را ندیده، راجع بهش نظر بدید و موضع گیری کنید و نه از کسانی که با تماشا کردن فیلم بدون هیچ تخصصی راجع به تک تک اجزایش نظر کارشناسانه میدهند!

هر دویش برای شخصیت خودتان خوب نیست! (از ما گفتن)


تصمیم دارم همین روزها برای دومین بار بروم «قلاده های طلا» را ببینم. 

۱۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۱ ، ۱۴:۲۶
بی‌ همگان

هو

________

دلم میخواد بدونم چه کسی واقعا از صمیم دل از این خاله بازی های عید لذت می بره!؟ روزی دوهزار تا بوس و هی لبخند الکی و همش بخور بخور و ...

به قول سیدعلی صالحی:

دلتنگم از این قاب های مضحک بی روح

لبخندهای خشک

احوال پرسی های معمولی

چشمان من

تصویری از جنس تو می خواهد.


بعضیا کلا یا باید سایه ی همدیگرو با تیر بزنن یا شورشو دربیارن از بس هی محبت الکی به هم بکنن.

(جاهل را نمی بینی مگر در افراط یا تفریط)


۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۱ ، ۱۴:۳۸
بی‌ همگان
هو

________

«سردشت» ارتفاعات هولناکی نیست که نقشه ی جغرافیایی نشان می دهد. سردشت را باید فقط و فقط با مظلومیت و غربت ِ شما شناخت. در بی خبری و بی مهری ِ آدم های این سرزمین..


*عیدی ِ قمی ها

+

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۹۱ ، ۱۴:۳۹
بی‌ همگان
هو

________

اگر کسانی باشند که بتوانند پیش از مرگ ببینند که آنچه قصد به انجام رساندنش را داشته اند تحقق یافته است، نامشان را به من بگویید تا من هم در شمار آن ها در آیم.

مائده های زمینی - آندره ژید


این کتاب آندره ژید را موقعی خواندم که می رفتم کتابخانه که مثلا برای کنکور درس بخوانم. که همه جور چیزی میخواندم جز درس! لامصّب به طرز وحشتناکی حالم را خوب می کرد. اصلا موقع خواندنش دنیای اطرافم را حس نمی کردم. حتی حس می کردم چند سانتی از کف زمین فاصله گرفتم.! یعنی در این حد! البته نمیدانم اگر الان هم بخوانمش همان حال و هوا سراغم می آید یا فقط اقتضای سن بوده و این حرف ها.. خیلی خوب یادم می آید که وقتی اینجایش را خواندم(همین دو خط اول پست)، رفته بودم توی فکر که چه آدم خوشبختی ست آندره ژید یا هرکسی که بتواند چنین حرفی بزند. بعد هی با خودم مرور میکردم آینده ام را که مثلا چه اتفاقی اگر بیفتد من هم میتوانم این دو خط را بگویم. یا اصلا آن اتفاق خواهد افتاد یا نه. حالا می بینی؟ در کمال آرامش، این دو خط را اول یکی از پست های وبلاگم نوشته ام! اصلا نه بخاطر اینکه اتفاق خاصی افتاده باشد(که افتاده است)، در مجموع میخواهم بگویم این روزها همه چیز همان طور است که باید. این روزها میتوانم مثل دخترهای لوس یک شاخه رز هلندی آن هم صورتی رنگ(!) بگیرم و بروم محل کار «او» و با یک لبخند تقدیمش کنم،بدون اینکه مثل قبل حالم از این تریپ ها بهم بخورد!! حتی لذت هم می برم!  خب همین یک حرکت یعنی کلی تحول در من که قبل از این روحیه ای کاملا پسرانه داشتم و یک بنده خدایی عاجزانه دوست داشت که من بتوانم مثل اغلب دخترها حداقل کمی «لوس» باشم! البته این ها یعنی نه اینکه الان لوس شدم و همچنان حالم از آدم های اینطوری بهم میخورد! اما خب تغییرات محسوسی در خودم مشاهده میکنم!! که جای بسی امیدواری دارد!

مطمئنا در هر شرایطی می شود روزگار بهتری را تصور کرد. اما حالا سزاوار می دانم که روزی هزار بار خدا را ببوسم برای این روزهای خوب و پر آرامش که هدیه ی خودش ست.


- عیدانه: حتی دوستانی هم که شکست عشقی خورده اند، می توانند شب ها ساعت 8، شبکه ی دو را نگاه کنند و به گور پدر هرچه عاشقی ست قهقهه بزنند!(دغدغه ی این را دارم که یک ستادی برای این شکست خورده های عشقی بنا کنم!)

۱۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۹۱ ، ۰۰:۰۰
بی‌ همگان